اجازه ویرایش برای همه اعضا

تریاک افیون

نویسه گردانی: TRYAK ʼFYWN
تریاک (= اَفْیون ) ، مادّه ای قهوه ای رنگ ، تلخ ، مُخدّر و اعتیادآور که عمدتاً از شیرابة تراونده از پوست (= برونْبَر ) غوزة نارَسِ گونه هایی از خشخاش * / کوکنار ، با نام علمیِ پاپاوِرْ سُمْنیفرُم (لفظاً، «خشخاش خواب آور»؛ از تیرة کوکناریان ) به دست می آید.

واژگان . برای ریشة یونانی واژة تریاک (به کسر یا به فتح تاء) و تحوّل معنایی آن از «پادزهر» به «افیون » رجوع کنید بهپادزهر * .

1) افیون . این واژه معرّبِ اُپیون / یونانی و این خود از اُپُس / به معنای «شیره ] گیاهی [ » مشتق است ؛ لذا معنای «مُسْبِت » (سُبات / خواب آور) که داوود انطاکی (متوفی 1008/ 1599؛ ص 80) برای آن ذکرکرده نادرست است . افیون گاهی در منابع قدیم به صورت اَبْیون و هَپیون نیز به کار رفته و در سنسکریت ، در هندی اَفیم و در پشتو اَپیم شده است (در بارة این واژة سنسکریت رجوع کنید به ادامة مقاله ).

2) خشخاش . این واژة عربی که «اسم صوت »ی است







معطوف به آوای «خَش خَش / خِش خِش » ی که از تکان دادن دانه های خشکیده در اندرون غوزه های خشکیدة خشخاش (در اصطلاح عامیانه ، «گُرزِ خشخاش ») شنیده می شود قاعدتاً می بایست فقط به غوزه (خشکیده ) اطلاق شده باشد، اما از قدیم توسّعاً به کلّ این گیاه و همچون معادلی برای  ¦ ¦ یونانی (به صورت معرّب میغُن / میقُن در ترجمة عربی ] سدة سوم [ تألیف مشهور دیوسکوریدس ] نیمة دوم سدة اول میلادی [ ) داده شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

3) کوکْنار . مترادف فارسی ( غوزة ) خشخاش . بررسی منشأ و معنای لفظی این واژة ظاهراً مرکّب و صورتِ اکنون مهجورِ آن ، نارْکوک ، ابهامات و مشکلاتی به پیش می آورد. صاحب برهان قاطع (تألیف در 1062) کوکنار را چنین تعریف کرده است : «غوزة خشخاش ... که به عربی رُمّان السُّعال ] لفظاً، «انارِ سُرفه » [ ... و بعضی تخم خشخاش و عصارة فشردة آن ] = تریاک [ را نیز گویند.» صاحب فرهنگ رشیدی (تألیف در 1264؛ ج 2، ص 1236) محتملاً فریب «رمّان السّعال » مذکور را خورده کوک را به معنای «سُرفه » گرفته می گوید که «لِهذا کوکنار ] یعنی [ غوزة خشخاش ... ] را [ به تازی رمان السعال گویند» (معنای «خشخاشْ دانه » را نیز برای کوکنار آورده اما هیچ اشاره ای به افیون نکرده است ). کسانی نیز کوک در کوکنار را به معنای «کاهو» گرفته بودند، چنانکه احمد عیسی در مُعجم أسماء النبات (تألیف در 1344/1926؛ ص 134، ش 6)، از جملة مُرادفهای عربی و فارسی ای که برای .   (= «شقایق » در اصطلاح فارسی ، که آن هم نوعی از جنس «خشخاش » است ) گردآورده ــ خشخاش منثور ، رمّان السّعال و جز اینها ( رجوع کنید بهشقایق * ) ــ ، رمّان الخَسّ (لفظاً، «انارِ کاهو») است ، که وی در توجیه آن می گوید «زیرا مانند کاهو مورثِ نُعاس ] = خواب آلودگی [ می شود» (البته کوک به معنای «کاهو» در قدیمترین واژه نامه های فارسی ــ لغت فُرس اسدی ] سدة پنجم [ و صحاح الفُرس شمس منشی ] سدة هشتم [ ــ آمده است ). این اغتشاش در معانی و تفسیرها ظاهراً از خَلط سه چیز با هم ناشی شده : یکی خشخاش اصلی ( پاپاور سمنیفرم ) و شیرابة منوّم و مخدّر آن (تریاک )؛ دوم «خشخاش » دیگری ، یعنی «خشخاش مَنثور» (در ترجمة عربی کتاب دیوسکوریدس ؛ = شقایق ) که غوزه های کوچک و گلبرگهای آن ، علاوه بر خواص دیگر، مخدّری ضعیف و خواب آور است ( رجوع کنید به دوبوئینْی )؛ و انواعی از کاهوی وحشی ، بویژه لاکتوکا ویرُزا (لفظاً، «کاهوی بَدبو»)، که شیرابة مأخوذ از ساقة آنها (معروف به لاکتوکاریوم ) هم از حیث رنگ و مزه مانند افیون و هم دارای اثر نسبتاً ضعیف تخدیر و خواب آوری است ( رجوع کنید بهکاهو * ، و پورداود، ص 114ـ 115). بعض شاعران قدیم هم به خاصیت مشترکِ خواب آوری خشخاش و کاهو اشاره کرده اند، مثلاً : «خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکنار/ تا فراق روی او داروی بیخوابی شود» (خسروانی ، به نقل اسدی طوسی ، ص 104)؛ «جایی رسیده بأس تو کز بهر خواب اَمن / بگرفته

فتنه را هوس کوک و کوکنار» (انوری ، سدة ششم ؛ به نقل شاد، واژة کوک ).

داعی الاسلام لاریجانی کوکنار را صورت تحوّل یافتة گوکَرَن پَهلَوی ( اوستایی ) پنداشته است (واژة کوکنار )، که آن را منطبق با « هوم * سفیدِ درمان بخش » دانسته اند ــ درختی / گیاهی افسانه ای که «هر که از آن خورَد بیمرگ شود» ( بندهش ، ص 87) و «بِدو مُرده خیزانند» (همان ، ص 90).

4) رُمّان السُّعال . این ترجمة لفظی «رُمانی د شعلا»ی سُریانی است ( شعلا ، یعنی ` § ، در سریانی به معنای «سرفه »؛ رجوع کنید به مشکور، ج 1، ص 381) که ابو ریحان بیرونی (362ـ440؛ ش 396، ص 250) به عنوان نام سریانی خشخاش ذکر کرده ، با این توجیه : «زیرا ] خشخاش [ سرفه را درمان می کند». دانسته نیست نارکوک / کوکْنار فارسی ترجمة لفظی این اصطلاح سریانی است یا برعکس . به هرحال ، بیرونی (ش 78، ص 65) دعثا د میقون را معادل سریانی ، و دوشِشِ نارکوک و (به نقل از حمزة اصفهانی ، سدة چهارم ) توذَر شیر («أی لَبَن الخشخاش ») را معادلهای فارسی افیون ضبط کرده (پس نام فارسی دیگر خشخاش ، توذَر/ تودر بوده است ؟).

5) نارْکَیْو ( ا ). صاحب برهان قاطع نارکیوا را فارسی و به معنای «غوزة خشخاش سیاه » و نارکیو را به معنای «غوزة خشخاش سفید» آورده ! (در بارة «سفید» و «سیاه » خشخاش رجوع کنید بهادامة مقاله )؛ اما بیرونی (ش 396، ص 250) نوشته است : «صَهارْبُخْت ] پزشک آسوری ، نیمة دوم سدة دوم و نیمة اول سدة سوم [ کوکنار را نارْکیوا نامیده زیرا کیو در زبان ایشان ] = سُریانی [ کاهوست » ( رجوع کنید به «رمّان الخسّ» مذکور).

دو تعبیر شگفت برای نارکیوا : رشیدی (ج 2، ص 1235) کوک را، از جمله ، به معنای «سرفه که آن را گیرا نیز گویند» آورده نتیجه می گیرد که «لِهذا غوزة خشخاش را نارْگیرا و کوکنار گویند»؛ و در ج 2، ص 1236: « کوک به معنی سرفه و نار به







معنی رُمّان است و لِهذا ] کوکنار را [ به تازی رمّان السّعال گویند» (نیز رجوع کنید به ج 2، ص 1266: « گیرا ... سرفه ، چنانکه در لغتِ اَنارگیرا »). گیرا بدین معنی (در فرهنگ رشیدی و در برهان قاطع ) ظاهراً تحریف یا بَدخوانی واژة نامأنوس سریانی کیوا ست . تفسیر عجیب دیگر: « نارِ کیوا ] کذا [ اسم فارسی است به معنی ُ انارِ روباه ، ، و آن را مارکیوا نیز نامند» (داعی الاسلام ، واژة نارکیوا ).

پیشینة شناخت افیون و گیاه شناسی تاریخی کوکنار. رویشگاه نخستینة کوکنار بدرستی دانسته نیست : به گمانهای مختلف ، کوکنار بومی آسیای صغیر، کشورهای حوزة شرقی مدیترانه ، یا حتی جایی در جنوب غربی آسیا بوده است . به هر تقدیر، بعض ملتهای باستان از صدها سال پیش از میلاد مسیح افیون را به عنوان دارو می شناختند. شهر معروف تِبِس (در عربی ، ثَیبَه / طیبه ) در مصر عُلیا در روزگار فرعونان مرکز مهم کاشت و تجارت تریاک بود (نامگذاری تِبائین ، یکی از قلیاسانهای سمّی تریاک ، معطوف به افیونِ محصول مصر بوده است ). در ارتباط با بین النهرین باستان ، لِوی و الخالدی (تعلیقات بر اَقراباذین سمرقندی ، ش 69 ، ص 181)، پس از ذکر نامهای کوکنار در زبانهای سومِری و اکّدی می نویسند که در پزشکی بابِلی ، شیرة کوکنار «برای معده ، اختلالات بَولی ، سَر ] درد [ و ورمها به کار می رفته است ». اما در روزگار باستان ، کوکنار و افیون نه در هند شناخته شده بود و نه در چین . مؤلفان متقدّم هند باستان ذکری از افیون نکرده اند. در آثار متأخر سنسکریت ، افیون (اَهیپهنا) نامیده شده است (لفظاً، «زهرِمار» (دایماک و دیگران ، ج 1، ص 74). لذا نظر کسانی که این واژة سنسکریت را منشأ اُپیون یونانی دانسته اند (مثلاً، پلتس و نفیسی ، واژة افیون ) نادرست است . به گمانی ، بازرگانان تازی مسلمان کوکنار یا افیون را به خاور دور بردند ( آمریکانا)، اما به عقیدة لاوفر ، برخلاف نظر دانشمندانی چون یول و برنل (ص 641)، چینیها تهیة تریاک را نه از مسلمانان بلکه از هندیان (در سده های میانه ) آموختند (به نقل دوبلر ، مقالة «افیون » در د.اسلام ، چاپ دوم ).

اطلاعات در بارة کوکنار و تریاک در منابع یونانی باستان (یعنی در سده های پیش از میلاد) بیشتر و دقیقتر است . از ثاوفرسطس / تئوفراستوس (ح 371ـ287 ق م )، قدیمترین گیاه شناس غرب ، اثر کاملش در بارة گیاهان بازمانده ، که در آن چند بار به مناسبتهای مختلف به کوکنار و افیون اشاره کرده است ، مثلاً: در جایی (ج 2، ص 252ـ253) می گوید کوکنار یگانه گیاهی است که شیرابة آن از سَرِ (= غوزة ) آن به دست می آید؛ و در جایی دیگر (همان ، ج 2، ص 302ـ303) در بارة سمّیّت شدید افیون از داروسازی نقل کرده که وی زهری کشف کرده بود ] ظاهراً برای اِهلاک بی سروصدای دشمنان بزرگان ! [ ، مرکّب از شوکران ، شیرابة کوکنار و جز اینها، که مرگی بی درد می آورد و هیچ درمان یا پادزهری برای آن وجود نداشت . دیوسکوریدس یونانی (سدة اول میلادی ) منقولاتی از چند حکیم باستانی دیگر حفظ کرده است (ترجمة قدیم عربی ، ش 56، ص 333؛ ترجمة قدیم انگلیسی ، ش 65 ، ص 456ـ 460)، مثلاً، دیاقورَس / دیاغورَس (= دیاگُرَس ؛ محتملاً در نیمة نخست سدة سوم ق م )، سسطراطس / ارسسطراطیس (کذا؛ = اِراسیستراتُس ؛ فعّال در سالهای 330 تا 250 ق م ) و منسیدیمس / مدیمس (کذا؛ = منسیدِمُس ؛ محتملاً فعال در نیمة دوم سدة چهارم ق م ؛ برای این منقولات رجوع کنید به ادامة مقاله ).

پلینیوس اکبر رومی (23ـ79 میلادی ) و دیوسکوریدس مذکور قدیمترین دانشمندان غربی اند که انواع «خشخاش » را روشمندانه وصف کرده اند. پلینیوس بتفصیل انواع و خواصِ پاپاوِر (اسم جنسی مبهم نظیر  یونانی ، مذکور در زیر) را وصف کرده است (ج 1، ص 737، ج 2، ص 30 به بعد): دو تا مزروع ــ «سفید» و «سیاه » (افیون از نوع «سیاه » به دست می آید!) ــ و چند تا وحشی . جالینوس یونانی (سدة دوم میلادی ) هم توضیحاتی در بارة این انواع داده است . چون فقط تألیف معروف دیوسکوریدس و بعض آثار جالینوس در دورة اسلامی به عربی ترجمه شد (سدة سوم ) و مأخذ اصلی اطلاعات داروشناسی حکیمان آن دوره گردید، ما آنچه را که در بارة کوکنار و تریاک برای این بخش مقالة حاضر بایسته است ، برطبق نوشته های این دو حکیم می آوریم (با تلخیص ؛ آرای جالینوس به نقل ابن بیطار، 1291، ج 2، ص 59ـ61) و سپس بر افزوده هایِ اندک حکیمان دورة اسلامی را ذکر می کنیم .

دیوسکوریدس (ترجمة عربی ، ش 55 ـ 58، ص 331ـ334؛ ترجمة انگلیسی ، ش 64ـ67، ص 456ـ462) چهار نوع «میغُن » (کذا؛ در یونانی ) وصف کرده ، که مترجم عربی (اِصطِفَن بن بَسیل ، شاگرد و همکار حُنین بن اسحاق نامدار، 194ـ260)، به سبب فقدان معادلهای درست در عربی ، همه را به «خشخاش » تعبیر و ترجمه کرده است : 1) میغن / خشخاش به معنای اخصّ ، که خود دو گونه است : «بُستانی » (= مزروع ) و «بَرّی » (= وحشی ، خودرو). این همان پاپاور سمنیفرم ، موضوع







اصلی این مقاله ، است . 2) میغن رواس (کذا؛ در یونانی :

، لفظاً، «خشخاش سائل »، زیرا «رطوبتی / شیره ای از آن سائل / روان می شود»؛ اما ابن بیطار ] 1989، ص 293، ش 58 [ در تفسیر «سائل » می گوید: «زیرا گلبرگهایش به سرعت می ریزد»). آن را «خشخاش منثور» (لفظاً، «خشخاش پراکنده ») نیز نامیده اند، زیرا گُلبرگهای سُستش زود می ریزد و می پراکند؛ در اصطلاح رایج فارسی ، «شقایق » ، و به اصطلاح علمی ، پاپاور رِآس . به گزارش شلیمر (ص 424)، «بسیاری از ایرانیها ادعا می کنند تریاکی که از این نوع خشخاش به دست می آید بسیار آرام بخشتر از تریاک حاصل از ' کوکنار سفید ` است ». 3) ( میغن ) قاراطیطِس (کذا؛ در یونانی : لفظاً، خشخاش «مُقَرَّن »، یعنی شاخدار، زیرا نیامهای «میوه های آن اندکی خمیده مانند قَرْن / شاخ گاو است »). این در رده بندی و نامگذاری جدید گیاه شناسی ، جنسی دیگر از کوکناریان است ، یعنی گلوکیوم کُرنیکولاتُم . 4) میغن اَفرودِس (در یونانی :)، لفظاً «خشخاش زَبَدی »، زیرا «در سفیدی مانند زَبَد (= کفِ آب ، سَرْشیر) است ». احمد عیسی (ص 134، ش 8) این را گونة سفید پاپاور سمنیفرم دانسته است ، اما توصیف دیوسکوریدس و دیگران این رأی عیسی را تأیید نمی کند ( رجوع کنید به ادامة مقاله در بارة خشخاش «سفید» و «سیاه »). از این انواع فقط نوع اول و، تا اندازه ای ، دومی به موضوع این مقاله مربوط است (برای دومی رجوع کنید به شقایق * ).

واژة خشخاش ، نظر به وجه تسمیة مذکور، فقط بر غوزة پاپاور سمنیفرم که افیون حقیقی از آن گرفته می شود، اطلاق کردنی است . وصف مشروح دیوسکوریدس در بارة آن را می توان چنین تلخیص کرد: با دانه های سفید کوکنار بستانی نانی می پزند که در وقت تندرستی خورده می شود. این دانه ها را به جای کُنجد هم با عسل می خورند. دانه های کوکنار برّی سیاه است . قوّة / کُنشِ عمومی همة اجزای کوکنار (برگها، غوزه ها و غیره ) «تبرید» است . لذا خوردن مطبوخ برگها و غوزه ها یا ریختن آب آن مطبوخ ، بر سرِ کسی ، برای رفع سَهَر (بی خوابی ) او سودمند است . تضمید ورمهای گرم و حُمْرَه (بادِ سُرخ ) با آمیخته ای از سَویق (آرد نرم گندم یا جو) با غوزه های تازة خوب کوفتة کوکنار برای آن بیماریها خوب است . لَعوق (داروی مکیدنی )ای که با تغلیظ جوشاندة غوزه ها و عسل می سازند برای درمان سرفه ، زیادت رطوبات و شُشها، و اسهال مزمن سود دارد. آشامیدن گَردِ دانه های خشخاش سیاه با مَی برای شکمروش و سَیَلان مزمن از زهدان ، و تضمید این گرد آمیخته به آب بر پیشانی و گونه ها برای رفع سَهَر سودمند است . اما خواصِ خود تریاک : تبرید صمغ خشخاش سیاه (= افیون خالص ) از دانه های آن شدیدتر است . بلع اندکی از خشکانده این صمغ (به اندازة وزن یک دانة کِرْسَنّه (نوعی ماش ) مسکّن دردها، خواب آور، و سودمند برای شکمروش مزمن و سرفه است ، اما خوردنِ بیشتر از این زیانمند است زیرا مورث خوابی بسیار سنگین (مانند سُبات / لیثرغس ) می شود و سپس شخص را می کُشد. طِلای آمیختة تریاک و روغن گل سرخ بر سَر برای سرْدرد، و چکاندن آمیختة تریاک و روغن بادام و زعفران و مورْد در گوشها برای گوشْدرد خوب است . اکتحال آمیخته ای از تریاکِ نرم شده بر آتش ، زعفران و زردة تخم مرغ بریان برای ورمهای گرم عارض در چشم به کار می رود. در مورد دو درمان اخیر، دیوسکوریدس این نظر اراسیستراتُس مذکور را که ، به گفتة دیاگُراس ، افیون را نه در کحُلها به کار می بُرد و نه قَطور آن را برای درمان گوشْدرد (زیرا عقیده داشت که افیون بینایی را ضعیف می کند و خواب می آورد) و همچنین عقیدة مِنِسیدمُس مذکور را که «کاربُرد افیون فقط استفاده از رایحة آن برای خوابانیدن است و هر کاربرد دیگر آن زیانمند است »، با اتّکا به تجارب خود، غلط و مردود دانسته و بر مؤثریت افیون در همة موارد درمانی مذکور تأکید کرده است (نیز رجوع کنید به منقولات رازی از همین حکیمان باستانیِ کمابیش ناشناخته ، ج 20، ص 404). ضماد تریاک آمیخته به سرکه برای باد سرخ و زخمها، و آمیخته به شیر زنان و زعفران برای نقرس سود دارد.

دیوسکوریدس سپس در بارة «بهترین » نوع تریاک و غِشّ آن سخن می گوید، از جمله : «بهترین نوع آن است که تلخ مزه ، غلیظ و رَزین ] سنگین [ ، نرم ، سفید و بوییدن آن خواب آور باشد؛ به آسانی در آب حل ... و در آفتابِ تند ذوب گردد ... ؛ نزدیک شمعْ/ چراغْ آتش بگیرد اما شعله اش تیره و سیاه نباشد، و چون آن را خاموش کنند، دود تندی بپراکند.» تریاک را با چیزهای گوناگونی غِشّ می کنند، مثلاً : با عصارة خشخاش مقرَّن (مذکور در بالا)، با عصارة کاهوی وحشی ، با صمغ دیگری ... و حتی با پیه » ] سپس شیوة تشخیص تریاکهای مغشوش به این مواد را ذکر کرده است [ .

دیوسکوریدس دو شیوه برای استحصال افیون وصف کرده است : یکی همانند شیوة رایج کنونی ؛ دیگری کوبیدن غوزه ها و برگهای کوکنار، افشردن آنها به وسیلة نوعی پِرِس (منگنه ) و آنگاه مالش عصارة غلیظ شده تا سِفت شود. تریاکی که به این شیوه حاصل می شود (به نام «میغونیون » ) از حیث قوّه و کُنش ضعیفتر از افیون حاصل به طریقة اول است .





ابن بیطار (1291، ج 2، ص 60) از جالینوس وصف ناواضحی از سه گونه کوکنار نقل کرده است : 1) خشخاش مزروع که «تنویم (خواب آوری ) دانه های آن معتدل است ؛ لذا مردم آنها را بر نان می پاشند ] قس «نان سنگکِ خاشخاشیِ» سابقاً رایج در ایران [ یا مخلوط با عسل می خورند» ] این توضیح در اینجا لازم است که چون دانه های خشخاش فاقد موادّ مخدّر و اعتیادآور تریاک است ، خوردن آنها به تنهایی یا بر روی نان و شیرینی ، بی ضرر است [ . 2) گونة «دوم جزو داروهاست و ' دوائیّت ` بر آن غلبه دارد؛ تبرید آن شدید است ». 3) سومی «بیش از دو گونة دیگر ' دوائیّت ` دارد و از شدّت تبرید آن ' خَدَر ` ] مَنگی ، بی حسی [ و ' تَماوُت ` ] = اغما ؟ [ حادث می شود؛ لذا استعمال آن باید زیر نظر پزشکی خبیر باشد که با افزودن داروهایی ] مُسخّن [ به آن ، قوّة تبرید آن را که در درجة چهارم است ، بکاهد».

برافزوده ها و توضیحات بعض حکیمان دورة اسلامی . به سبب وجود ابهامهایی در تشخیص هویت انواع مزروع و خودروی «میغن » در کتاب دیوسکوریدس ، و نیز به علت نادرستی و نابجایی نام اعمّ «خشخاش » برای همة آنها، تنی چند از حکیمان دورة اسلامی به «تفسیر» (ایضاح ) بعض آن مبهمات و مشکلها پرداختند. مثلاً، ابن بیطار (متوفی 646/1284) در تفسیر کتاب دیاسقوریدوس (ص 293، ش 59) نوشته که «میقن » هم شامل «خشخاش سفید» ] = خشخاشی که گُلها و دانه های آن سفید است [ و هم «خشخاش سیاه » ] = خشخاشی با گلبرگهای بنفش یا سرخ که به سیاهی می زند، و دانه های سیاه [ است . از نوشتة طبری در فردوس الحکمة (تألیف در 236)، قدیمترین «کُنّاش » به عربی ، چنین برمی آید که وی ظاهراً اطلاع درستی از ماهیت افیون و کوکنار نداشته است : «گفته می شود افیون از عصارة برگ خشخاش است . در سردیِ خود ' فائت ` ] ؟ [ ، خواب آور و بسیار کُشنده است ] زیرا [ تن را تخدیر و خون را ' حَبس ` می کند» (ص 406). رازی (250ـ313) در الحاوی به نقل قول چند حکیم یونانی باستان ، مذکور در بالا، بسنده کرده است . ابن سینا (370ـ 428؛ ج 1، کتاب دوم ، ص 765) به تلخیص نوشته های مذکور دیوسکوریدس اکتفا نموده است . مجوسی (سدة چهارم ؛ ج 1، ص 183) «خشخاش » ] یعنی دانه های آن [ را فقط در مبحث خوردنیها ذکر کرده می نویسد: «شایسته ترین آن برای خوردن ] دانه های [ خشخاش سفید است . ] خشخاش [ سرد و تَر ] کذا [ در درجة سوم است ؛ لذا خواب می آورد. خشخاش سیاه مورث سُبات می شود ... غذائیّت خشخاش کم است ؛ ] لذا [ اگر با قند و عسل خورده شود، سودمندتر است .» هِرَوی در کتاب الابنیة (تألیف در نیمة دوم سدة چهارم ؛ ص 39، 129ـ130)، قدیمترین دارونامة بازمانده به فارسی ، نیز همین دو گونه را درخور ذکر و افیون را دو گونه دانسته است : یکی عصارة خشخاش سیاه و دیگری عصارة «کاهوی کوهی » ] ! [ طبع «خشخاش سپید سرد و تر ] کذا [ است اندر درجة سوم » و طبع «افیون ، عصارة خشخاش سیاه ، سرد و خشک است اندر آخر درجة سوم ... تشنّج ... و گوشاسب ] در اینجا شاید به معنای «اَضغاثِ اَحلام » [ بَرافکند ... طِلای آن بر «اندامی که درد کُند دردش بنشاند ] زیرا [ بی آگاه ] = بی حس [ کُند آن جای را» ... مقدار کشندة آن : از نیم تا یک مثقال . درمان مسمومیت با افیون : نخست استفراغ با روغن آمیخته به شیره یا با روغن زیتون ... ؛ سپس ، حُقنه های گرم ، و خوراندن سکنجبین عسلی و رَحیق کُهنی که به آن دارچین و فلفل آمیخته باشند. «بَدَل * وی تخم بنگ است » ] ! [ و مُصلِحش ، کتیرا و آب بابونه . بیرونی در مقالة «خشخاش » (ص 250ـ251) فقط بعض آرای دیوسکوریدس را تکرار کرده ، اما مقالة «افیون » او (ص 65ـ66) حاوی مطالب جالبی است : 1) معادلی فارسی (یا گویشی ) برای افیون از بِشْر بن عبد الوهّاب فَزاری (فعّال در دورة سامانی ) نقل کرده : «مـُلـْبـَندِ خوشخواکِ سیاه » (؟ شاید لفظاً به معنای «شیرة سِفت شدة خشخاش سیاه »). 2) به نقل از ابومُعاذ جَوانکانی (محتملاً سدة چهارم ) و ابو زید اَرَّجانی (از پزشکان عضد الدوله دیلمی ، متوفی 372): «افیون عصارة خشخاش سیاه مصری است .» 3) به نقل از ابونصر حسن خُطَیبی ( ؟ ): بهترین افیون در اَسیوط و افیون درجة دو در اَشمونین ] هر دو از شهرهای باستانی معروف مصر [ به دست می آیند ــ هر دو «جنس » از خشخاش سفید ( رجوع کنید بهپیشینة کاشت و استعمال کوکنار در مصر باستان ، مذکور در بالا). 4) «اهل نواحی گرمسیر، بویژه مکّه ] در عربستان [ خود را بتدریج به خوردن افیون (از کمترین مقدار ] بی خطر [ تا مقدار کُشندة آن ) عادت و هر روز این تناول را ادامه می دهند. غرض آنها از این اعتیاد غم زُدایی ، مقابله با اثر گرما در بدن و گران کردن خواب ... است .» در منابع ما، این قدیمترین اشاره به اعتیاد به (خوردن ) تریاک است . ابن بُطْلان بغدادی (متوفی 458)، نظر به طبع سرد و خشک خشخاش ، آن را ] یعنی ظاهراً دانه های آن را [ ، تنها یا با چیزهای دیگر، برای «دفع مَضرّت » خوردنیهای گرم و تر، تجویز کرده است ، مثلاً : با مغز بادام و گلاب برای رُطَب (ص 18ـ19)، با بادام برای گردو (ص 20)، با شکر برای بادام تلخ و شیرین ، و برای «ناطِف » (نوعی حلوای ) گردو و عسل (ص 104ـ 105). انصاری شیرازی (729ـ806) در دو مقالة «افیون » (ص 38ـ39) و «خشخاش سیاه » (ص 145) تقریباً هیچ چیز تازه ای نیاورده است . غَسّانی



مراکشی (سدة دهم ) نیز در دو مقالة «افیون » (ص 24ـ 25) و «خشخاش اَبیض » (ص 317ـ319) فقط این دو مطلب نو (اما نادرست ) را ذکر کرده است : «افیون ... در هیچ کجا ــ نه در مَشارق و نه در مَغارب جهان ــ به دست نمی آید مگر در منطقة ' صَعید ، کشور مصر ... از آنجا افیون را به شهرهای / کشورهای دیگر می بَرند» ] ! [ (ص 24). «از نوع خشخاش سفید، خشخاش سرخ است ، یعنی شقائق النُّعمان » (ص 318؛ در ماهیت و وجه تسمیة «شقائق النعمان » اختلاف هست ). انطاکی (ص 200ـ201) می گوید خشخاش (به قول او، «در مصر معروف به أبوالنَّوم ») سه «رنگ » (گونه ) است : سفید، سرخ و سیاه . دانه های آنها هم به رنگ گلهای آنهاست . برّی و بستانی هر سه «رنگ » وجود دارد. «از همه بهتر خشخاش سفید، و از همه معتدلتر خشخاش سرخ است ، و کُنش خشخاش سیاه از همه شدیدتر.» انطاکی منافع این سه را به تفکیک دانه و پوست و گل ذکر کرده است . مطالب نو یا غیرتکراری او را می توان چنین تلخیص کرد: دانه ها (ی گونة سفید ؟)، از جمله ، برای درمان ضعف جگر و گُرده سودمند است . خوردن آنها تنها یا با آرد (به صورت نان ) بامدادان و شبانگاه بدن را نیک فربه می کند (قس نظر مجوسی در بارة کمی غذائیّت دانه های خشخاش ، مذکور در بالا ). خوردن مطبوخ همة خشخاش برای درمان حُرْقَة البَول و اسهال مزمن سودمند است ، و ریختن آن بر سر، علاوه بر سردرد، «انواع جنون مانند بَرسام و مالیخولیا را درمان می کند». اکتحال با گلبرگهای آن برای سوزش چشم و زخمهای قَرنیه سودمند است . «مُصلح خشخاش سفید، عسل یا مَصْطِکی '، وخشخاش سیاه ، مرزنگوش ... و بَدَل آن خَسّ ] کاهو! [ است .» مقاله های «افیون » (ص 94ـ 95) و «خشخاش » (ص 344ـ346) حکیم مؤمن تُنکابنی در تحفة او (تألیف در 1080) عمدتاً تألیفی از آرای پیشینیان است ، مگر در بعض جزئیات و توضیحات ، مثلاً : «خشخاش سفید ... گُلش سفید، و خشخاش سیاه (= «خشخاش برّی » ] ! [ ) گلش بنفش و سرخ و سیاه و کبود ... این اَلوان ] = گونه ها [ را تخم سیاه می باشد.» «مُصطلح اطبّای سابق از افیون عصارة خشخاش اَسود است و نه اقسام دیگر.» بعض مضار دیگر افیون : «مُرخّی اعضاء، مُشوِّش حواسّ، قاطع باه ، مُفسد اشتهاء و هاضمه ، مضرّ فهم ، مورث نسیان و مُفسد خون .»

برای مفصّلترین شرح افیون و کوکنار به فارسی (شامل توضیحاتی در بارة مطالب مذکور در این مقاله ) رجوع کنید به مخزن الادویة عقیلی علوی شیرازی (تألیف ح 1185؛ ص 154ـ

157، 389ـ390، بی ذکر مآخذ). برای ترکیب شیمیایی

افیون و کاربرد قلیاسانهای عدید آن (بویژه ، مُرفین و

کُدئین ) در پزشکی رجوع کنید بهزرگری ، ج 1، ص 122ـ 145.

کوکنار و افیون در شعر فارسی . بازتابی از خاصیت خواب آوری و تخدیر کوکنار و تریاک در اشعار بعض گویندگان فارسی یافت می شود، مثلاً (بجز دو بیت مذکور در بالا): «... اندر خواب دارد کودکان را کوکنار» (از بیتی از فرخی سیستانی ] متوفی 429 [ ، ص 76. ــ معلوم نیست «کوکنار» در اینجا به معنای تریاک است ، که هنوز در بعض کشورها مادران نادان برای آرامانیدن و خوابانیدن کودکان به آنها می خورانند، یا منظور جوشاندة غوزة خشخاش است که ، چنانکه گفته شد، به عنوان منوّم و مخدّری ضعیف به کار می رفته است )؛ «کوکنار ... داروی بیخوابی شود» (از بیتی از همو، ص 178)؛ «هر آن کس که بیخواب شد از نهیبش / نخوابد سبُک دیگر از کوکناری » (همان ، ص 374). ناصرِ خسرو (متوفی 481)، به عنوان مبلّغ دین و معلّم اخلاق ، بارها به مضارّ هپیون / افیون اشاره کرده است ، مثلاً: «مستِ مَی خورده از این سان نبوَد زیرا/ تو چنین بیهُش و مدهوش از افیونی » (ص 367، بیت 22). وی در جایی دیگر (ص 257، بیت 30) «فلسفه » را همچون افیون مشوِّش عقل آدمی دانسته است : «آن فلسفه ست ، وین سخن دینی / این شکّر است و فلسفه هپیون است .» «... بنگ و کوکنار به دیوانگی کَشَد» (از بیتی از سوزنی سمرقندی ] سدة ششم [ ، ص 149). بعدها ظاهراً کسانی برای تزیید نَشاط و نَشوة باده ، تریاک را در آن حلّ می کرده اند، اما عملاً بجز سُستی و بیهُشی و بیخردی بیشتر (اگر نگوییم ، مرگ ) نصیبی از این ترکیب بسیار خطرناک نمی برده اند. اینک اشاراتی شعری به این موضوع : «گُردان گَردند پیش میر به میدان / سُست چو مَستان که خورده باشند افیون » (فرّخی سیستانی ، ص 289)؛ «از آن افیون که ساقی در مَی افکند / حریفان را نه سر مانَد نه دستار» (حافظ ] متوفی 792 [ ، ص 166).

چون در منابع مذکور ما (بجز یک مورد) سخنی از اعتیاد به خوردن یا «کشیدن » افیون نرفته ، لذا درمانی هم برای رفع اعتیاد ذکر نکرده اند (این بجز تدابیر و داروهایی است که برای درمان مسمومیّت از افیون تجویز کرده اند). اما صائب تبریزی (1016ـ1086) بهترین راه ترک اعتیاد را کاهش تدریجی

مصرف تریاک دانسته است : «ترک افیون را علاجی بهتر از تقلیل نیست / اندک اندک زآشنایان جهان بیگانه شو» (به نقل شاد،

واژة افیون ).

منابع : ابن بطلان ، تقویم الصحة ، ترجمة فارسی از مترجمی نامعلوم (اواخر قرن پنجم / اوایل قرن ششم )، چاپ غلامحسین یوسفی ، تهران 1366 ش ؛ ابن بیطار، تفسیر کتاب دیاسقوریدوس فی الادویة

المفردة ، چاپ ابراهیم بن مراد، بیروت 1989؛ همو، الجامع لمفردات ؛ الادویة و الاغذیة ، بولاق 1291؛ چاپ افست بغداد ] بی تا. [ ابن سینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوارقش ، بیروت 1408/ 1987؛ ابو ریحان بیرونی ، الصیدنة ؛ علی بن محمد اسدی طوسی ، لغت فرس ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1336 ش ؛ علی بن حسین انصاری شیرازی ، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات )، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371 ش ؛ انطاکی ؛ محمد حسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمد معین ، تهران 1361 ش ؛ بندهش ، ] گردآوری [ فرنبغ دادگی ، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369 ش ؛ ابراهیم پورداود، هرمزدنامه ، تهران 1331 ش ؛ شمس الدین محمد حافظ ، دیوان ، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی ، تهران ؛ حکیم چاپ ] 1320 ش [ مؤمن ؛ محمدعلی داعی الاسلام ، فرهنگ نظام ، سنگی حیدرآباد دکن 1305ـ 1318 ش ، چاپ افست تهران 1362ـ1364 ش ؛ دیوسکوریدس ، هیولی الطب فی الحشائش و السموم ، ترجمة اصطفن بن بسیل و اصلاح حنین بن اسحاق ، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس ، تطوان 1952؛ محمد بن زکریا رازی ، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباددکن 1374ـ1390/ 1955ـ1971؛ عبد الرشید بن عبد الغفور رشیدی ، فرهنگ رشیدی ، به ضمیمة معرّبات رشیدی ، چاپ محمد عباسی ، تهران ?] 1337 ش [ ؛ علی زرگری ، گیاهان داروئی ، ج 1، تهران 1366 ش ؛ محمد بن مسعود سوزنی ، حکیم سوزنی سمرقندی ، چاپ ناصرالدین شاه حسینی ، تهران ?] 1344ش [ ؛ محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج : فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1363 ش ؛ محمد بن هندوشاه شمس منشی ، صحاح الفرس ، چاپ عبد العلی طاعتی ، تهران 1355 ش ؛ علی بن سهل طبری ، فردوس الحکمة فی الطب ، چاپ محمد زبیر صدّیقی ، برلین 1928؛ عقیلی علوی شیرازی ؛ احمد عیسی ، معجم أسماء النبات ، قاهره 1930؛ ابوالقاسم بن محمد غَسّانی ، حدیقة الازهار فی ماهیة العُشب و العَقّار ، چاپ محمد عربی خطّابی ، بیروت 1410/1990؛ علی بن جولوغ فرخی سیستانی ، دیوان ، چاپ محمد دبیر سیاقی ، تهران 1363 ش ؛ علی بن عباس مجوسی ، کامل الصناعة الطبیّة ، بولاق 1294؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی ، تهران 1357 ش ؛ ناصرخسرو، دیوان ، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق ، تهران 1378 ش ؛ علی اکبر نفیسی ، فرهنگ نفیسی ، تهران 1355 ش ؛ هِرَوی ؛

/ هوشنگ اعلم /

تاریخچة تریاک در ایران . تریاک از نخستین داروهایی است که بشر شناخته است . در خط سومری علاماتی برای خشخاش به کار می بردند که به معنای «گیاه خوشحال » بود (بوث ، ص 25). در آثار یافته شده از کتابخانة آشور بانی پال (قرن هفتم ق م )، از عصارة خشخاش که داروی همة دردها بود، نام برده شده است . مصریها کِشت خشخاش را از سومریها آموختند و از طریق آنان به خواص تریاک پی بردند. بعدها تریاک را از مصر به یونان بردند و به عنوان داروی مُسَکّن و خواب آور و ضدافسردگی از آن استفاده کردند (همان ، ص 26ـ27).

ظاهراً ایرانیان از دوران باستان تریاک را می شناخته و از پادزهر بودن آن آگاه بوده اند ( رجوع کنید به فردوسی ، ج 1، ص 44؛ اسدی طوسی ، ص 58). به گفتة پورداود (ص 116)، عربها تریاک را به ایران آوردند. عربها از طریق مصریان با تریاک آشنا شده بودند و در سفرهای طولانی خود، برای رفع خستگی ، آن را می خوردند و به شترهای خود نیز می خوراندند (کوهن ، ص 18ـ19؛ نیز رجوع کنید بهبوث ، ص 32ـ33).

تا سدة چهارم و پنجم مصر عمده ترین تولیدکنندة تریاک بود. ناصرخسرو (394ـ481) هنگام عبور از کنار شهر اَسیوط و نواحی مجاور رود نیل ، از مزارع وسیع خشخاش یاد کرده است (ص 92).

بنا بر منابع ، نخستین بار در دورة سلطنت سلطان مسعود غزنوی (421ـ432) تریاک در ایران به عنوان مادّة مخدر به کار رفت . سلطان مسعود برای جنگ با طغرل به سوی نیشابور رفت و در راه ، به سبب خستگی ، اندکی تریاک خورد و بر روی فیل به خواب رفت ، پیلبان به آرامی راند و طغرل فرصت گریختن یافت (بیهقی ، ص 803 ـ 805).

سلطان احمدبن سلطان اویس جلایر * (حک : 784ـ813) نیز تریاک می خورد (دولتشاه سمرقندی ، ص 306). شواهد تاریخی حکایت از آن دارد که تریاک در دورة صفوی (ح 906ـ 1135) مصرف عامتری یافت . شاه طهماسب اول (حک : 930ـ 984) از نخستین سالهای سلطنت خود مواد مخدر مصرف می کرد، اما در 939 توبه کرد و به دستور او تریاکهای انبار دولتی ، به ارزش پانصد تومان ، را در آب روان ریختند. شاه در حلال بودن

مصرف تریاک تردید داشت (بوداق منشی قزوینی ، ص 145؛ اسکندرمنشی ، ج 1، ص 123). بیشتر پسران و برادران او تریاکی بودند. وی پسرش ، سلیمان میرزا، را که خادم حرم امام رضا علیه السلام بود، به قزوین آورد تا مصرف تریاک را ترک کند، اما موفق نشد (منشی قمی ، ج 2، ص 629؛ اولئاریوس ، ص 272). حکیم عمادالدین محمود (از اطبای دربار شاه طهماسب )، بیکتاش خان افشار (حاکم کرمان ) و ابراهیم خان ثانی (حاکم لار) از جمله امرا و درباریان معتاد به تریاک بودند (اسکندرمنشی ، ج 1، ص 168، ج 2، ص 421، 618). شاه اسماعیل * دوم صفوی (حک : 984ـ 985)، پسر و جانشین شاه طهماسب ، که حدود بیست سال در قلعة قهقهه زندانی بود، برای تسکین رنجهای خود به تریاک و حشیش پناه برد و روزی 45 نخود (حدود دو مثقال ) تریاک خالص می خورد. سرانجام ، دشمنانش حبهای مخصوص تریاک و فلونیای او را با سم آمیختند و او را به قتل رساندند (اسکندرمنشی ، ج 1، ص 218ـ219).

در دورة صفوی ، کشیدن تریاک مرسوم نبود و بسیاری از رجال و مردم به خوردن آن معتاد بودند. در این دوره ، شیرة خشخاش که به شکل حبه خورده می شد، «هاشم بگی » نام داشت (شاردن ، ج 4، ص 75؛ نیز رجوع کنید به اولئاریوس ، ص 272ـ273). شاهزادگان و سرداران سپاه و درباریان که به خوردن تریاک معتاد بودند، همیشه تریاکدان جواهرنشان با خود داشتند (فلسفی ، ج 2، ص 649).

افزایش مصرف تریاک در میان درباریان سبب شد که شاه عباس اول در 1005، استفاده از آن را ممنوع کند. او دستور داد تا کارکنان تریاکی ، یا تریاک را ترک کنند یا مواجب گذشته را پس دهند و به جنگ ازبکها بروند؛ حتی ملاجلال منجم باشی نیز که نوزده سال معتاد بود، آن را ترک کرد (منجم یزدی ، ص 157). آقاعزیز اصفهانی ، از منشیان دربار شاه عباس اول ، نیز تریاک می خورد که به دستور شاه ، تریاکش را قطع کردند و وقتی برای او مخفیانه تریاک بردند، او از خوردنش سر باز زد (اسکندر منشی ، ج 3، ص 953).

افزون بر مصرف تریاک در دورة صفوی ، نوشیدن شربت کوکنار (عصارة افیون که با قند معطر جوشانده می شد) نیز رواج داشت . شاه عباس اول در 1030 نوشیدن کوکنار را ممنوع و مجازات مصرف آن را مرگ تعیین کرد (فلسفی ، ج 2، ص 653). نوشیدن کوکنار از دورة سلطنت شاه عباس دوم (1052ـ1077) بار دیگر رواج یافت و کوکنارخانه های بسیاری در اصفهان دایر بود (تاورنیه ، ص 640).

تا دورة قاجار (1210ـ1344)، کاشت تریاک در ایران متداول نبود. در این دوره درویشهای هندی و رهنوردان راه طریقت به کرمان آمدند و در جوار مقبرة شاه نعمت اللّه ولی ساکن شدند. آنان معتاد به افیون بودند و، برای تأمین نیاز خود، در ماهان به کشت خشخاش پرداختند. در آن زمان بهترین تریاک ایران در ماهان به دست می آمد ( رجوع کنید به ادیب الحکما، ص 62). همچنین از این دوره ، کشیدن تریاک با وافور، چراغ و نگاری به جای خوردن آن رایج شد (نوائی ، 1373 ش ، ص 17).

بیشتر سیاحان اروپایی که در این سالها به ایران سفر کرده بودند، از شیوع استعمال تریاک یاد کرده اند. دیولافوا (ص 228ـ229) از کارگاههای تریاک مالی در اصفهان خبر داده و نوشته است که این کار منبع درآمد خوبی برای کشاورزان بود و بخشی از تریاکِ آن به انگلیس و هلند صادر می شد. پولاک ، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه ، نیز در بارة تریاک مطالبی آورده است ( رجوع کنید به ص 432ـ 438).

کشت وسیع و برنامه ریزی شدة خشخاش در زمان صدارت امیرکبیر، در 1267، در اطراف تهران آغاز شد (اعتمادالسلطنه ، ج 3، ص 1718) و محصول آن به سوریه و عثمانی و هند صادر می گردید. از آن پس ، تریاک محصولی صادراتی شد و کشاورزان بتدریج به جای کشت گندم به کشت خشخاش روی آوردند (همانجا؛ وقایع اتفاقیه ، ص 164، 289، 595؛ آدمیت ، ص 399ـ400). رکود صنایع پارچه بافی ، از جمله مخمل کاشان و شال کرمان و ابریشم گیلان ، نیز در گسترش کشت خشخاش مؤثر بود، به گونه ای که تاجران ایرانی در هنگ کنگ و شانگهای دفاتر خریدوفروش تریاک داشتند (فسائی ، ج 2، ص 45).

تریاک بتدریج چنان در میان مردم ایران رواج یافت و حتی برای خواباندن و آرام کردن کودکان به آنان تریاک می خوراندند (نوائی ، 1373 ش ، ص 18).

پس از پیروزی انقلاب مشروطه ، سران مشروطه به مبارزه با تریاک پرداختند، هر چند تداوم نداشت ( رجوع کنید به ادیب الحکما، ص 34، 46ـ47). پیش از آن ، برخی از علما، از جمله آیت اللّه حاج ملاعلی خراسانی ، استعمال و تهیة تریاک را حرام اعلام کرده بودند (حکمت ، ص 70ـ71).

آیت اللّه حاج میرزا رضا کرمانی ، روحانی مشروطه خواه ، در وقفنامه ای که برای بیمارستان نوریة کرمان تنظیم کرد و اکنون نیز موجود است ، یکی از شروط استخدامِ پزشکان را غیرمعتاد بودن آنان به مصرف تریاک قرار داد.

اولین قانون تحدید تریاک در 1329 به تصویب رسید. به موجب این قانون ، از هر مثقال تریاک تولید شده ، سیصد دینار عوارض گرفته می شد. همچنین مصرف کننده موظف بود که سوختة تریاک را به مأموران تحویل دهد و در ازای هر مثقال ، سه شاهی بگیرد (کوهی کرمانی ، ص 20ـ21). ظاهراً این قانون بیشتر مشوق مردم به مصرف تریاک بود.

در 26 تیر 1307، قانونی به تصویب مجلس رسید که طبق آن ، تمامی معاملات و کشت خشخاش بر عهدة دولت قرار گرفت . دولت درصدد بود برای تقویت بنیة مالی خود، آن را از انحصار تاجران داخلی در آورد. به موجب این قانون ، معاملات و نگهداری و انبار کردن و حمل ونقل و مصرف داخلی و صدور تریاک به انحصار دولت در آمد. به هنگام طرح این مادّه در مجلس ، سیدحسن تقی زاده * (وکیل مجلس ) پیشنهادی داد مبنی بر کاستن تدریجی مصرف داخلی تریاک و سرانجام ، ریشه کن کردن آن در ایران . این پیشنهاد در مادّه ای جداگانه تصویب شد. بنا بر این مادّه ، دولت موظف شد تا مدت ده سال از تاریخ تصویب ، امکانات پزشکی و دارویی برای ترک تریاک را به رایگان در اختیار معتادان قرار دهد (ایران . مجلس شورای ملی ، جلسة مورخ 26 تیر 1307، ص 4824ـ 4825، نیز رجوع کنید بهص 4795ـ4823). همچنین از 1308 ش ، دولت موظف شد هر سال یک عشر از مصرف تریاک در کشور کم کند تا در پایان دورة ده ساله ، استعمال تریاک در غیر موارد طبی در سراسر ایران ممنوع شود. به موجب تبصرة این مادّه ، مؤسسة انحصار، اجازة ورود تریاک به داخل کشور را نمی داد، مگر آنکه مطمئن می شد که مصرف داخلی ندارد (نوائی ، 1373 ش ، همانجا). به رغم تصویب این قانون ، مساحت زمینهای زیرکشت تریاک افزایش یافت . ظاهراً وابستگی دولت به درآمد حاصل از تریاک ، موجب نادیده گرفتن این قانون شد.

در فضای باز سیاسی پس از شهریور 1320، گروهی از پزشکان و روشنفکران ، «انجمن مبارزه با تریاک و الکل » را تشکیل دادند و دولت را برای مبارزة جدّی با تریاک تحت فشار گذاشتند (همو، 1377 ش ، ص 63). بنا به گزارش این انجمن ، در 1322 ش از 000 ، 000 ، 14 جمعیت ایران ، 000 ، 500 ، 1 تن به تریاک معتاد بودند («تاریخچة مصرف مواد مخدر در ایران »، ص 9).

در 1328 ش ، سازمان ملل اجلاسی تشکیل داد که طبق آن ، اجازة کشت خشخاش و تولید تریاک میان کشورهای گوناگون تقسيم شد و از این میان ، سهم ایران 25% گردید (همانجا).

در 1334 ش ، با گسترش اعتیاد و قاچاق مواد مخدر، دولت با تصویب قانونی ، کشت خشخاش و استعمال تریاک را ممنوع کرد (همانجا). در پی تصویب این قانون ، وزارتخانه های بهداری ، کشور، دارایی ، دادگستری و کشاورزی مأمور اجرای آن شدند. از جمله آنکه در تهران معتادان را برای ترک اعتیاد در باغ مهران ــ واقع در سه راه ضرابخانة تهران (ابتدای خیابان پاسداران امروز) ــ نگهداری می کردند. در سایر استانها به ویژه کرمان و فارس نیز اقدامات مشابهی صورت گرفت (ایران . مجلس شورای ملی ، جلسة مورخ 21 شهریور 1334، ص 6ـ 8؛ نیز رجوع کنید بهکیهان ، 23 تیر 1338، ص 1 و 16، 2 و 6، 26 تیر 1338، ص 10).

ادامة کشت خشخاش در کشورهای همسایه ، ترکیه و افغانستان و پاکستان ، موجب شد که قاچاق مواد مخدر به ایران ، به صورت تجارتی سودمند در آید. به همین سبب ، در 1347 ش قانونی تصویب شد که به موجب آن تا زمانی که کشت خشخاش در کشورهای مجاور ادامه داشت ، وزارت اصلاحات ارضی و تعاون روستایی مأمور بود که به طور محدود و نظارت شده ، در ایران خشخاش کشت کند و بدین ترتیب ، تولید و توزیع تریاک به انحصار دولت در آمد و کارمندان و حقوق بگیران دولت در صورت اعتیاد موظف بودند تا مدت شش ماه ترک اعتیاد کنند، در غیر این صورت اخراج می شدند. همچنین برای معتادان بالای شصت سال ، کارت و کالابرگِ (کوپنِ) دریافت تریاک صادر گردید (ایران . مجلس شورای ملی ، جلسة مورخ 26 بهمن 1347، ص 16ـ17؛ کوهن ، ص 84 ـ 85). در خرداد 1354، 512 ، 169 معتاد برای گرفتن تریاک ثبت نام کرده بودند که مصرف افیون مورد نیاز آنان به 180 تُن در سال می رسید. تعداد معتادان غیررسمی را در این سالها، بین 000 ، 200 تا 000 ، 250 تَن ذکر کرده اند («تاریخچة مصرف مواد مخدر در ایران »، همانجا).

پس از پیروزی انقلاب اسلامی (22 بهمن 1357) کاشت خشخاش ممنوع شد. به موجب قانونی که در 1359 ش وضع گردید، هرگونه تولید، نگهداری ، حمل ونقل ، دادوستد و مصرف مواد مخدر ممنوع شد و به معتادان شش ماه فرصت داده شد تا اعتیاد خود را ترک کنند (سازمان بهزیستی کشور، ج 1، ص 11). در همین زمان مجلس شورای اسلامی ، لایحة «تشدید مجازات مرتکبان جرایم مواد مخدر و اقدامات تأمینی و درمانی به منظور مداوا و اشتغال به کار معتادان » را به تصویب رساند. با تشکیل ستاد هماهنگی مبارزه با مواد مخدر، مجازاتهای شدیدی نیز برای مرتکبان در نظر گرفته شد (برای گزارش برخی مجازاتها، از جمله اعدام قاچاقچیان تریاک رجوع کنید به روزنامه های کثیرالانتشار این دوره ، از جمله کیهان ، مورخ 21 و 23 اردیبهشت 1359 و 8 اردیبهشت 1360). در 1367 ش ، مجمع تشخیص مصلحت نظام ، قوانین و مجازاتهای سنگینی برای قاچاقچیان و معتادان



وضع کرد، اما در آن به ضرورت ترک اعتیاد و اقدامات پیشگیرانه توجه نشده بود (همان ، ج 1، ص 12). در 1376 ش ، این قانون اصلاح گردید که در حال حاضر، ملاک عمل است . به موجب همین قانون ، کشت ، تولید، واردات و صادرات و مصرف هرگونه مادّة مخدر، جز در مصارف پزشکی ، ممنوع شد و برای تولیدکنندگان ، فروشندگان و معتادان مجازاتهایی در نظر گرفته شد. طبق این قانون ، معتادان در طول دورة درمانی خود از مصونیت قانونی برخوردارند، اما اگر پیش از درمان دستگیر شوند به جریمة نقدی ، شلاق و اخراج از مشاغل دولتی محکوم خواهند شد. در این قانون تصریح شده است که در صورت ترک اعتیاد امکان اشتغال مجدد برای آنان فراهم خواهد بود (همان ، ج 1، ص 14؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به همان ، ج 1، فصل 1 و 2).

گفتنی است که کشف انبوه خشخاش در افغانستان ، بویژه از 1996، در دورة حکومت طالبان و پس از آن به عنوان تنها منبع درآمد این کشور و قاچاق تریاک به ایران به منظور انتقال آن به اروپا، مشکلات فراوانی را برای دولت ایران فراهم ساخت که افزون بر هزینه های نظامی به گسترش اعتیاد در این کشور

دامن زد ( رجوع کنید به مندنی پور، ص 9؛ شفیعی ، ص 20؛ «واشنگتن ، افغانستان را بزرگترین تولیدکنندة تریاک جهان معرفی کرد»، تلکس مورخ 11/12/1381).

جهانی شدن مشکل اعتیاد، ضرورت همکاریهای بین المللی را ایجاب می کرد. به همین منظور، دولت جمهوری اسلامی ایران ، برای ایجاد و تقویت این همکاریها اقدامات مؤثری کرده است . دولت ایران یکی از اعضای کنوانسیون مواد مخدر (1340 ش / 1961) و کنوانسیون مبارزه با قاچاق مواد مخدر (1367 ش / 1988) است . از 1373 ش / 1994 نیز با «برنامة کنترل مواد سازمان ملل » ارتباط منظمی داشته و با تأسیس دفتر آن در تهران ، برنامة چهارسالة مشترکی بین دولت جمهوری اسلامی ایران و این دفتر به امضا رسیده است . اهداف این برنامه عمدتاً عبارت است از: تقویت توانایی کشور در مبارزه با ورود و قاچاق مواد مخدر به کشور، تقویت برنامة پنج سالة کاهش تقاضای مواد مخدر، بهبود قوانین مرتبط با کنترل مواد مخدر و افزایش توانایی قوة قضائیه در برخورد با قاچاقچیان ، و اجرای طرحهای پژوهشی و فرهنگی (همان ، ج 1، ص 22).

منابع : فریدون آدمیت ، امیرکبیر و ایران ، تهران 1354 ش ؛ سلیم ادیب الحکما، صحبت سنگ و سبو ، چاپ مهین اثنی عشری ، تهران 1364 ش ؛ علی بن احمد اسدی طوسی ، گرشاسب نامه ، چاپ حبیب یغمائی ، تهران 1354 ش ؛ اسکندر منشی ؛ محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی ،

تهران 1363ـ1367 ش ؛ آدام اولئاریوس ، سفرنامة آدام الئاریوس : بخش ایران ، ترجمة احمد بهپور، تهران 1363 ش ؛ ایران . مجلس شورای ملی ، مذاکرات مجلس شورای ملی : دورة ششم تقنینیه ، 1307ش ، تهران ] بی تا. [ ؛ همو، «مذاکرات مجلس شورای ملی ، جلسة مورخ 21 شهریور 1334»، روزنامة رسمی کشور شاهنشاهی ایران ، سال 11، ش 3091، 28 شهریور 1334؛ همو، مذاکرات مجلس شورای ملی ، 1347 ش ، تهران ] بی تا. [ ؛ مارتین بوث ، تاریخ تریاک ، ترجمة منوچهر نوایی ، تهران 1380 ش ؛ بوداق منشی قزوینی ، جواهرالاخبار: بخش تاریخ ایران از قراقویونلو تا سال 984 ه . ق ، چاپ محسن بهرام نژاد، تهران 1378 ش ؛ بیهقی ؛ ابراهیم پورداود، هرمزدنامه ، تهران 1331 ش ؛ یاکوب ادوارد پولاک ، سفرنامة پولاک ، ترجمة کیکاووس جهانداری ، تهران 1361 ش ؛ «تاریخچة مصرف مواد مخدر در ایران »، دوران امروز ، سال 1، ش 77، 27 بهمن 1379؛ ژان باتیست تاورنیه ، سفرنامة تاورنیه ، ترجمة ابوتراب نوری ، چاپ حمید شیرانی ، تهران 1363 ش ؛ امیر حکمت ، «جریان استعمال تریاک در ایران » در حسین کوهی کرمانی ، تاریخ تریاک و تریاکی در ایران ، تهران 1324 ش ؛ دولتشاه سمرقندی ، کتاب تذکرة الشعراء ، چاپ ادوارد براون ، لیدن 1318/1901؛ ژان پل راشل دیولافوا، سفرنامة مادام دیولافوا: ایران و کلده ، ترجمه و نگارش علیمحمد فره وشی ، تهران 1361 ش ؛ سازمان بهزیستی کشور. معاونت امور فرهنگی و پیشگیری ، ارزیابی سریع وضعیت سوء مصرف مواد در ایران ، ج 1، تهران 1378 ش ؛ خیراللّه شفیعی ، «افغانستان در چنگال طاعون افیون »، ایران ، سال 8 ، ش 2204، 15 مرداد 1381؛ ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامة فردوسی ، ج 1، چاپ برتلس ، مسکو 1963؛ حسن بن حسن فسائی ، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسایی ، تهران 1367 ش ؛ نصراللّه فلسفی ، زندگانی شاه عباس اول ، تهران 1364 ش ؛ آلن کوهن ، فرهنگ مواد مخدر، ترجمة حسن حاج سید جوادی ، تهران 1373 ش ؛ حسین کوهی کرمانی ، تاریخ تریاک و تریاکی در ایران ، تهران 1324 ش ؛ جلال الدین محمد منجم یزدی ، تاریخ عباسی ، یا، روزنامه ملاجلال ، چاپ سیف اللّه وحیدنیا، تهران 1366 ش ؛ علی مندنی پور، «مواد مخدر و آیندة روابط ایران و افغانستان »، ایران ، سال 8 ، ش 2090، 19 فروردین 1381؛ احمدبن حسین منشی قمی ، خلاصة التواریخ ، چاپ احسان اشراقی ، تهران 1359ـ 1363 ش ؛ ناصرخسرو، سفرنامة ناصرخسرو قبادیانی ، چاپ احمد ابراهیمی ، تهران ] بی تا. [ ؛ عبدالحسین نوائی ، «اسنادی از داستان تریاک »، گنجینة اسناد ، سال 8 ، دفتر3و4 (پاییز و زمستان 1377)؛ همو، «ماجراهای منع تریاک »، همان منبع ، سال 4، دفتر 4 (زمستان 1373)؛ «واشنگتن ، افغانستان را بزرگترین تولیدکنندة تریاک جهان معرفی کرد»، پیام دریافت شده بر روی تلکس ایرنا، ش 99-17-00 . ، مورخ 11/12/1381 ؛ وقایع اتفاقیه : مجموعة گزارشهای خفیه نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال 1291 تا 1322 قمری ، چاپ سعیدی سیرجانی ، تهران : نوین ، 1362 ش ؛

/ سپهرداد مجدزاده /
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.