اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رب

نویسه گردانی: RB
رب . [ رَب ب ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (از متن اللغة). جمع کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). || افزون کردن . (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (دهار) (مصادر اللغة زوزنی )(مجمل اللغة) (از متن اللغة). ربو. (منتهی الارب ). || لازم گرفتن . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از متن اللغة). || آرام نمودن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || اقامت ورزیدن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). || مهتری کردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). مهتری کردن بر قومی . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || نیکو کردن کار را و تمام و کامل گردانیدن آن را: رب الامر و کذا رب ضیعته ؛ ای اصلحها. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). تمام کردن .(دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). || خوشبو کردن روغن را: رب الدهن ؛ خوشبو گردانید روغن را. (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مالک چیزی گردیدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): رب الشی ٔ و کذا رببت القوم ؛ ای مسستهم و کنت فوقهم ؛ قال ابونصر هو من الربوبیة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نیکو کردن مشک را. رُب ّ. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قرار دادن در مشک رب را: رب ّ الزق ّ؛ قرار داد رُب را در مشک . (از متن اللغة). || پروردن کودک را تا بالغ گردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). پروردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ) (مجمل اللغة). تربیت کردن . || حفظ و نگهداری کردن ، و فی الحدیث : لک نعمه تربها. (از متن اللغة). || بچه آوردن گوسپند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
رب . [ رَ ] (از ع ، اِ) لغتی است در رَب ّ که گاهی مخفف آید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). لغتی است در رب که از نامهای خد...
رب . [ رُ ] (ع حرف ) رُب ّ. ربما. ربما گاهی رُب آمده است . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به ربما شود.
رب . [رُ ب ُ ] (ع حرف ) رُب ّ. ربما. ربما گاهی رُب ُ آمده است . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رب . [ رَب ب ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . (ازاقرب الموارد) (از آنندراج ) (دهار) (از مجمل اللغة).پروردگار و خداوند و هو اسم من اسماء اﷲ تعالی ...
رب . [ رَب ْ ب ِ ] (ع منادا، صوت ) مخفف ربی . خدای من : و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تُحْی ِ الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئ...
رب . [ رُب ب / رُ ] (از ع ، اِ) فشرده و عصاره و آب برخی میوه ها یا گیاهها که اندکی جوشانیده شود تا ستبر و غلیظ گرددچون انار و گوجه و سس و ج...
رب . [رُب ب ] (ع مص ) نیکو گردانیدن مشک را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
رب .[ رُب ْ ب َ ] (ع حرف جر) حرف جر، یا اسم . (دهار) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). بسا، و آن حرف جارّ است و درنیاید مگر بر نکره ، یا اسم است...
رب . [ رِب ب ] (ع اِ) رُب ّ. جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی الارب ). رجوع به رباب شود.
ربّ یکی از واژگانی است که در قرآن کریم بسیار به کار رفته است. در قرآن «رب» به معنای خدا هیچ گاه با «ال» یعنی «الرب» استعمال نشده؛ اما آن در معنای «یه...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.