اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معاقب

نویسه گردانی: MʽAQB
معاقب . [ م ُ ق َ ] (ع ص ) شکنجه شده و عقوبت کرده شده و عذاب کرده شده . (ناظم الاطباء). آن که به سزای عمل بد خویش رسیده . عقوبت شده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیروی کرده و از پس کسی در آمده . (ناظم الاطباء). کسی که دیگری از پی او در آمده یا سوار شده : معاقب آن کس باشد که برنشیند نه آن کس که فروآید. (المعجم چ دانشگاه ص 66).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
معاقب . [ م ُق ِ ] (ع ص ) در پی کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیروی کننده و پس کسی درآینده . (ناظم الاطباء). || عقوبت و عذاب کننده . (...
معاقب شدن . [ م ُ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کیفر یافتن . عقوبت یافتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معاقب گردیدن .
معاقب کردن . [ م ُ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیفر دادن . عقوبت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معاقب گردانیدن . مجازات کردن .
معاقب داشتن . [ م ُ ق َ ت َ ] (مص مرکب ) عقوبت کردن .مجازات کردن . سزای عمل بد کسی را دادن : تقصیر اگر فتاد به خدمت من بنده را مدار معاقب ....
معاقب گردانیدن . [ م ُ ق َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) عقوبت کردن . کیفر دادن . مجازات کردن : و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گردا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.