گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آرشی نویسه گردانی: ʼARŠY آرشی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به آرش پهلوان .- تیر آرشی ؛ تیری سخت دورپرتاب : بزیر پی آن که هست آتشی که سامیش گرز است و تیر آرشی . فردوسی .منسوب به آرش سرسلسله ٔ سلاطین اشکانی :دو فرزند او هم گرفتار شداز او تخمه ٔ آرشی خوار شد.فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه واژه معنی آرشی آرشی . [ رِ ] (ص نسبی ) معنوی ، مقابل لفظی . (برهان ). عرشی عرشی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عرش . آسمانی . (ناظم الاطباء). رجوع به عرش شود. عرشی عرشی . [ ع َ ] (اِخ ) تخلص شاعری است .(آنندراج ) (غیاث اللغات ). نامش طهماسب قلی بیگ ، و در سلسله ٔ شاه خلیل اﷲ ولد میر میران کاکلتاش محرم ... ملک ارشی ملک ارشی . [ م ِ ک ِ اَ رَ ] (اِخ ) کنایه از ملک ایران زمین است . (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً اصح «ملک آرشی » ۞ است منسوب به آرش کمانگیر.... ارشی نوالد ارشی نوالد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ۞ ارکینوالد ۞ . حاکم قصر نستری ۞ در 640 م . در عصر کلویس دوم و استرازی ۞ در 656 م . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود