پط
نویسه گردانی:
PṬ
یک کلمه کاملا لکی که به معنی : برامدگی ، یک سطح بلند، دماغ
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
پت . [ پ َ ] (اِ) آهار. آهار جولاهان . و آن چیزی باشد که در جامه مالند تا باریک شود و صیقل گیرد. (لغت نامه ٔ اسدی ). آهار که بر جامه دهند. و غ...
پت . [ پ ِ ] (اِ)شب پره ای است که آنگاه که صورت کرم دارد پشم و امثال آن را خورد و تباه کند. بید. دیوچه . سوس . متّه . عثه ۞ . و رجوع به د...
بر وزن "بت"، پنهان، نهان، مخفی
پت.(زبان مازنی)، لوچ، چشمی که چپ است به آن میگویند "پت".، به کسی که چشمش چپ است میگویند "پت".
پُت پُت در گویش رودباری به معنای خراب و ویران است
پت پت . [ پ ِ پ ِ ] (اِصوت ) حکایت صوت پیاپی فتیله ٔ چراغ گاه بآخر رسیدن روغن . جرِست چراغ و شمع میران . بانگ فتیله ٔ چراغ و شمع چون خاموش ...
پت جیا. [ ] (اِ) داروئی هندی است .
پری پت . [ پْری / پ ِ پ ِ ] (اِخ ) ۞ شعبه ای از رود دنیپر ۞ که از مردابهای پینسک ۞ میگذرد و 810 هزار گز طول دارد.
پت کله. (زبان مازنی)، جغد.
ارگ پت . [ اَ پ َ ] (پهلوی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) اَرْگپَد. رجوع به ارگبد و ارگ پات و ارجبذ شود.