اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الال

نویسه گردانی: ʼLAL
الال . [ اِ ] (اِخ )زبیربن بکار گوید بیت الحرام است . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
الال . [ اَ ] (اِخ ) کوهی است به عرفات . ابن درید گوید کوه ریگی است به عرفات و گفته اند جبل عرفه است و به کسر اول نیز روایت شده است . (...
الال . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَلَّة. نیزه ٔ کوچک که پیکان آن پهنا (پهن ؟) باشد. (منتهی الارب ). رجوع به اله و ال شود.
منصل الال . [م ُ ص ِ لُل ْ اَل ل ] (اِخ ) رجوع به منصل الأسنة شود.
علال . [ ع ِ] (ع اِمص ) دوشیدن شتر در میانه ٔ روز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اسم است معالة را. (منتهی الارب ).
علعل . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) نره . || نره ٔ نرم . (ناظم الاطباء). || استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء). و به...
علعل . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) نره . || نره ٔ نرم . (ناظم الاطباء). || استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء). و به...
علعل . [ ع َ ع َل ْ ل َ ] (ع حرف ) بمعنی لعل ّ است . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.