سفساف
نویسه گردانی:
SFSAF
سفساف . [ س َ ] (ع ص ، اِ) بلایه و هیچکاره از هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : سلطان جلال الدین این معنی فرمود که یلدرجی را از حضیض ضیعت به اوج رفعت و از پایه ٔ سفساف بدرجه ٔ ذروه ٔ استراحت رسانیدم . (جهانگشای جوینی ). || کار حقیر. (آنندراج ) (مهذب الاسماء): ان اﷲ یحب معالی الامور و یبغض سفسافها. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || غبار آرد که وقت بیختن بلند شود از غربال . || موی روی . || خاک نرم تنک . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
صفصاف . [ ص َ ] (ع اِ) درخت بید. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). بید سپید. (مهذب الاسماء). خِلاف . (بحر الجواهر) (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
صفصاف . [ ص َ ] (اِخ ) شهری است از ثغور مصیصه . سیف الدولةبن حمدان به سال 339 در آنجا غزوی کرد. (معجم البلدان ). در مجمل التواریخ و القصص آ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صفصاف مشقق . [ ص َ ف ِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بید بیدخشی . رجوع به بید بیدخشی شود.