اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پان ته آ

نویسه گردانی: PAN TH ʼA
پان ته آ. [ت ِ ] (اِخ ) گزنفون در کتاب 4، فصل 2 آرد که : در خلال این احوال مادیها غنائم را تقسیم کردند و برای کوروش خیمه ٔ باشکوهی با تمام لوازم معیشت و یک زن شوشی ، که زیباترین زن آسیا بشمار میرفت ، با دو زن سازنده گذاردند. گرگانیها هم با سهام خودشان رسیدند و خیمه هائی که زیاده آمده بود، به پارسیها داده شد. پول را هم تقسیم کردند و از غنائم سهمی را که مغها حصه ٔ خدا دانستند، بتصرف آنها داده شد. (کتاب 5، فصل 1): زنی را که مادیها با خیمه ٔ ممتاز برای کوروش گذارده بودند،پان تِه آ ۞ مینامیدند. این زن شوشی ، که از حیث زیبائی مثل و مانند نداشت ، زوجه ٔآبراداتس ۞ بود و پادشاه آسور شوهر او را بسفارت نزد پادشاه باختر فرستاده بود، تا عهدی با او منعقد کند. کوروش چون دید، شوهر زن غایب است ، زن را به آراسپ ۞ نامی مادی ، که از زمان کودکی دوست وی بود، سپرد تا شوهرش برگردد زیرا تردید نداشت که او از کوروش درخواست خواهد کرد زن او را رد کند. آراسپ قبول کرد که زن را ضبط کند ولی به کوروش گفت لازم است او را ببینی تا بدانی که وجاهت این زن به چه اندازه حیرت انگیز است (در ضمن توصیفی که آراسپ از این زن میکند معلوم میشود که مادیها در موقع ورود به خیمه ٔ پان ته آ در حضور مردان روبندی داشته ولی بعد که شنیده در تقسیم نصیب کوروش شده و از شوهرش باید مفارقت یابد روبند خود راربوده به سینه خود زده بنای شیون و زاری را گذارده و از این وقت دانسته اند که او زن است و زنان دیگر که در اطراف او هستند کسان اویند و نیز از این هنگام مادیها از زیبائی او غرق حیرت شده اند. م ) کوروش در جواب گفت : «من نمی خواهم این زن را ببینم زیرا میترسم که فریفته ٔ زیبائی او گشته زن را به شوهرش پس ندهم بمناسبت این مطلب بین آراسپ و کوروش مباحثه ای شروع شد.آراسپ عقیده داشت که عشق چیزی است اختیاری اگر کسی نخواهد بزنی عشق ورزد، نخواهد ورزید و امثالی ذکر کرد مانند موارد دختر و خواهر و امثال آنان ، که هر قدرزیبا باشند، پدر و برادر و سایر اقربای نزدیک عشق به آنها نمی ورزند زیرا نمی خواهند چنین کنند. کوروش بعکس معتقد بود که عشق اختیاری نیست . بالحاصل آراسپ درمقابل رأی کوروش تسلیم شده بعهده گرفت زن را حفظ کند، تا شوهرش برگردد و کوروش به او گفت : «خواهی دید که از رد کردن زن به شوهرش ما چه نتیجه ٔ بزرگ خواهیم گرفت ». پس از آنکه کوروش پان ته آ، یعنی زن زیبای شوشی را به او سپرد، که تا مراجعت شوهرش نزد او باشد، آراسپ عاشق این زن گردیده بالاخره نتوانست خودداری کندو بزن تکلیف کرد به او دست دهد. پان ته آ، چون شوهر خود را دوست میداشت ، این تکلیف را رد کرد، چندانکه آراسپ بر اصرار خود افزود، زن بیشتر پافشرد، تا آنکه آراسپ او را به جبر تهدید کرد. پان ته آ، که تا این وقت نمیخواست به کوروش شکایت کند، تا مبادا باعث کدورت در میان دو دوست گردد، بالاخره مجبور شد و کس فرستاد تا قضیه را به او اطلاع دهد. کوروش ارته باذ را فرستاد، تا آراسپ را ملامت کند و ضمناً گفت باو بگو، مگر نه تو بودی که عقیده داشتی عاشق شدن اختیاری است ، چه شد که مغلوب شدی ؟ آراسپ چون دید که کوروش از قضیه آگاه شده ، سخت ترسید و از اینکه شرافت خود را موهون کرده بود پشیمان شد. بعد کوروش او را خواست و چون دید آراسپ غرق اندوه است ، برای تسلی به او گفت : «شنیده ام ،که خدایان نیز در مسئله ٔ عشق از لغزش مصون نیستند. (عقیده ٔ یونانیها. م ) و دیگر اینکه من مسبب این وضع تو شده ام ». آراسپ فریاد زد: «آخ کوروش ، امروز تو به دیروزت می ماند. به ضعف انسان با اغماض مینگری ، ولی از وقتی که مردم شنیده اند، تو از رفتار من ناراضی هستی همه بمن می خندند و مرا خوار میدارند». کوروش گفت : «این وضع تو برای کاری ، که در نظر دارم ، خوب است ، باید نزد دشمنان ما رفته چنان رفتار کنی که همه تو را دشمن من دانسته بخود راه دهند، بعد سعی کنی که همه نوع اطلاعات از احوال دشمن و قوا و نقشه های او تحصیل کرده بمن رسانی . تا بتوانی بیشتر در نزد دشمنان بمان ،زیرا وقتی آمدن تو نزد ما به اعلی درجه مهم است ، که دشمن بما خیلی نزدیک باشد. برای اینکه بتوانی اسراری از دشمن بدست آری ، میتوانی نقشه ٔ ما را بآنها اطلاع دهی ، ولی مواظب باش که هرچه میگوئی بطور کلی باشد تا هر کدام از دشمنان پندارند که مملکت او در ابتداء مورد حمله خواهد شد و به دفاع مملکت خود بشتابد. معلوم است که با این حال همه حاضر نخواهند شد قواشان رادر یکجا جمع کنند». آراسپ گفت : «چنین کنم و در مقابل عنایتی که بمن کرده و از تقصیرم درگذشته ای ، با جان و دل خدمت خواهم کرد». چون آراسپ بمقصد روانه شد و پان ته آ خبر حرکت او را شنید، کس نزد کوروش فرستاده وپیغام داد: «اگر آراسپ بطرف دشمنان تو رفت ، مغموم مشو. اجازه بده عقب شوهر خود فرستم وقتی که او آمد، خواهی دید که او برای تو صمیمی تر از آراسپ خواهد بود.شکی نیست که او خواهد آمد زیرا پدر پادشاه کنونی یعنی پادشاه بابل ، با او دوست بود ولی این پادشاه خواست در میان من و او نفاق اندازد. بنابراین ، چون شوهرم پادشاه کنونی را از حیث اخلاق فاسق میداند، بی تردید شخصی را مانند تو بر او رجحان خواهد داد». کوروش این پیشنهاد را پذیرفت و رسول زن بطرف شوهر او روانه شد.این مرد را آبراداتاس ۞ می نامیدند و او همین که رمز زن خود را شناخت ، با دوهزار سوار بدیدن کوروش شتافت . چون به پیش قراول پارسی رسید، ورود خود را اطلاع داد و کوروش امر کرد او را به خیمه ٔ پان ته آ بردند. وجد و شعف زن و شوهر را حدّی نبود بعد پان ته آ از اخلاق پاک کوروش و خودداری او و عطوفتی که نسبت به این زن ابراز کرده بود، صحبت داشت . شوهرش به او گفت : بعقیده ٔ تو من اکنون چه باید بکنم ، تا حق شناسی خود و تو را نسبت به او بجا آورده باشم ؟ پان ته آ جواب داد: «سعی کن ، نسبت به او همان حسیات رابپروری ، که او نسبت بتو پرورد». پس از آن آبراداتاس نزد کوروش رفت و همینکه او را دید، دستش را گرفته گفت : «در ازای نیکی هائی که بمن و زنم کرده ای ، من به از این چیزی نمیتوانم بگویم که خود را مانند دوست و چاکر و متّحدی به اختیار تو میگذارم . در هر کار که خواهی انجام دهی ، من به کمک تو با تمام قوا خواهم شتافت ». کوروش جواب داد: «پذیرفتم ، عجالتاً من تو را بخودت وامیگذارم ، تا با زنت شام خوری ، ولی از این ببعد تو باید غذا را در خیمه ٔ من با دوستان خودت و من صرف کنی ». پس از چندی آبراداتاس دریافت که کوروش عرابه های داس دار و اسبهای زره پوش را خیلی می پسندد. بر اثر آن صد عرابه داس دار بساخت ، اسبهای این عرابه ها را ازسواره نظام خود انتخاب کرد و خودش بر عرابه ای سوار شد که دارای چهار مال بند و هشت اسب بود. وقتی که کوروش این عرابه را دید، در نظرش مجسم شد که میتوان عده ٔمال بندها را هشت کرد و هشت جفت گاو به این مال بندهابست و این قوه برای کشیدن برجی که با چرخها دارای 18 پا ارتفاع باشد کافی است . کوروش پیش بینی کرد که چنین برجها را اگر در پس صف وادارد، برای افواج او کمکی بزرگ و برای دشمن باعث آسیب زیاد خواهد بود. بعد او در این برجها دالانهای تنگ و کنگره هائی بساخت و در هر برج بیست نفر جای داد، چون برجها حاضر شد، کوروش آنها را براه انداخت و معلوم گشت که راه انداختن این ماشین با هشت جفت گاو سهل تر و راحت تر از حرکت دادن عرابه کوچکی است که برای بنه بکار میرود، زیرا وزن عرابه کوچک معمولا 25 تالان است (اگر مقصود گزنفون تالان آتیک بوده هر تالان تقریباً نُه من میشود) ولی برجهای کوروش هرچند که از چوبی ضخیم مانند چوبی که برای ساختن تئاترهای تراژدی (نمایش حزن انگیز) بکار میبرند، ساخته شده بود و با وجود اینکه هر یک 20 مرد مسلح رادر خود میگنجاند، باز برای هر یک جفت گاو کمتر از 15 تالان سنگینی داشت . وقتی که کوروش از حرکت دادن برجها اطمینان یافت ، مصمم شد چنین برجهائی در پس قشون خود جا دهد، زیرا یقین حاصل کرده بود که در جنگ باید دارای م-زایا بود و نج-ات و رفاه هم در همی__ن است .
وداع آبراداتاس با پان ته آ (کتاب 6، فصل 4)- روز دیگر صبح کوروش مراسم قربانی بجا آورد و سپاهیان او پس از صرف غذا قباها و جوشنهای زیبا دربر کرده کلاه خودهای قشنگ بر سر گذاردند، به اسبها غاشیه پوشانده کفل آنها را زره پوش کردند، پهلوهای عرابه ها هم زره پوش بود. تمام سپاه از آهن و مفرغ میدرخشید و پارچه های ارغوانی تر و تازگی مخصوصی به آن میداد. عرابه آبراداتاس به چهار مال بند و هشت اسب بسته بود و تزیینات عالی داشت . او میخواست جوشن ملی خود را که از کتان بافته بودند بپوشد که ناگاه پان ته آ کلاه خودی از طلا، بازوبند و پاره هائی از همان فلز،قبائی ارغوانی که از پائین چین میخورد و تا پاشنه ٔ پا میرسید با یک پر کلاه لعل فام به او تقدیم کرد. آبراداتاس چون این اشیاء را دید، در حیرت فرورفت و بعد بزن خود گفت : «عزیزم ، تو زینت های خود را فروخته این اشیاء را تدارک کرده ای ؟» او جواب داد: «نه بخدا، آنچه برای من گرانبهاتر از هرچیز میباشد، مانده و آن این است که تو خود را بدیگران چنان بنمائی که در نظر من هستی ، این بهترین زینت من است » پان ته آ این بگفت و اسلحه را بدست خود بر تن شوهرش پوشید و سعی کرد اشکهائی را که مانند سیل بصورت او جاری بود پنهان دارد. آبراداتاس که پیش از آن هم لایق بود انظار همه را بخود جلب کند، همینکه مسلح شد بیش از پیش نجیب و صبیح نمود. بعد، او جلو عرابه را از دست میراخور خود گرفت و میخواست سوار شود که پان ته آ بحضار امر کرد کنار روند و بشوهر خود گفت : «آبراداتاس اگر زنانی هستند که شوهرشان را بیش از خودشان دوست دارند، من گمان میکنم که یکی از آنها باشم سخن درازی برای استدلال زیادی است و چند کلمه در این باب به از نطق مفصل ، حسیات من نسبت بتو هر قدر رقیق باشد، با وجود این قسم بعشق من نسبت بتو، و عشقی که تو بمن می پروری ، من ترجیح میدهم که تو را زیر خاک مانند یک سرباز نامی ببینم تا اینکه با یک مرد بی شرف زندگانی بی نام را بسر برم . به این درجه یقین دارم که تو و من برای جوانمردی ساخته شده ایم . کوروش بعقیده من حق دارد که ما را حق شناس بیند، وقتی که من اسیر و از آن او شدم ، نه فقط او نخواست مرا برده ٔ خود بداند، یا مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند، بلکه مرا برای تو حفظ کرد، مثل اینکه زن برادر او باشم . بعد چون آراسپ که مستحفظ من بود فرار کرد، من به کوروش وعده دادم که اگر اجازه دهد، تو را بخواهم تا بیائی و برای او متحدی باوفاتر و مفیدتر از آراسپ باشی ». آبراداتاس از سخنان پان ته آ مشعوف شده دست خود را بسر او گذاشت و چشمانش را به آسمان بلند کرده چنین گفت : «خدایا چنان کن که من شوهری باشم لایق پان ته آ و دوستی در خور کوروش ، که با ما مردانه رفتارکرده ». پس از این استغاثه در عرابه را باز کرده سوار شد و چون در گردونه جاگرفت و عرابه ران در رابست ، پان ته آ که دیگر نمیتوانست شوهر خود را ببوسد، عرابه را چند بار بوسید. پس از آن دیری نگذشت ، که عرابه دورشد و پان ته آ از عقب آن براه افتاد، بی اینکه او را ببیند. بالاخره آبراداتاس برگشته او را دید و گفت : «پان ته آ، دل قویدار، وداع کنیم و از یکدیگر جدا شویم ». پس از آن خواجه سرایان و زنان پان ته آ را به عرابه اش برده در زیر چادر خواباندند. باوجود اینکه آبراداتاس و گردونه او منظره ٔ زیبا داشت ، تماشای این منظره فقطوقتی سربازان را جلب کرد که پان ته آ دور شده بود. چون نتیجه ٔ قربانی مساعد بود کوروش صفوف قشون را بیاراست و بعد قراول هائی بفاصله های معین از یکدیگر گماشته سرکردگان را طلبید و گفت : «نتیجه ٔ قربانی همان است که قبل از فتح اوّل ما بود». بعد او مزایای قشون خود را از حیث مردانگی ، شجاعت جنگیها، برتری اسلحه و ترتیب صفوف بخاطرها آورده گفت : از بسیاری قشون مصری نهراسید زیرا سپرهای سربازان مزبور بسیار بزرگ و بضرر آنها است . ترتیب صف آرائی آنها (یعنی صد صف ) هم چنان است که عده ٔ کمی خواهند توانست جنگ کنند و اگر گمان کنند که با انبوه لشکر بر ما غلبه خواهند یافت ، این تصوّری است بیجا زیرا باید اوّل از عهده ٔ اسبان زره پوش ما برآیند و اگر مقاومت کنند، چگونه میتوانند در آن واحد با سواران ، اسبان و برجهای ما بجنگند. اگر بازحاجتی دارید بگوئی-د تا انجام دهم . زیرا ما همه چیزداریم . پس از آن کوروش سرداران را مرخص کرده سپرد بروند، آنچه شنی-ده اند به س-ربازان بگویند و خودشان را لایق مقامی که دارند نشان دهند.
مراسم دفن آبراداتاس (کتاب 7، فصل 3)- پس از این صحبت ، کوروش و کرزوس برای استراحت بمنازل خود رفتند و روز دیگر کوروش دوستان خود و سرکردگان را خواسته دستور تحویل گرفتن خزانه ٔ کرزوس را داد و امر کرد قسمتی را که متعلق به مغهاست به آنها بدهند و باقی رادر صندوقهائی گذارده از عقب قشون حمل کنند، تا هر زمان که بخواهد پاداشهائی بسپاهیان خود بدهد، خزانه در دسترس او باشد. بعد کوروش از ندیدن آبراداتاس اظهار حیرت کرد و یکی از خدمه ٔ او گفت : «آقا آبراداتاس در جنگ مصریها کشته شد و سپاه او بجز چند نفر رفقایش فرار کردند، چنانکه گویند، زنش جسد او را یافته و برعرابه ٔ او گذارده بکنار رود پاکتول برده . در آنجا خواجه ها و خدمه ٔ او در زیر یکی از تپه های همجوار مشغول کندن قبر شده اند. زنش روی خاک نشسته ، سر آبراداتاس را روی زانو گرفته و بهترین لباس شوهرش را بجسد او پوشانیده ». کوروش چون این بشنید دستش را بران خود زده روی اسب جست و با هزار سوار به محل مزبور شتافت - پیش از حرکت به گاداتاس و گبریاس امر کرد که بهترین لباس و زینتها را بیاورند تا جسد دوست خود را با آن بپوشد و عده ٔ زیادی اسب ، گاو و حشم دیگر آماده سازندتا برای او قربان کنند چون کوروش به پان ته آ رسید و دید که او روی خاک نشسته و جسد شوهرش در جلو اوست ، اشک زیاد از چشمانش سرازیر شد و با درد و اندوه چنین گفت : «افسوس ، ای دوست خوب و باوفا، ما را گذاشتی و درگذشتی ». این بگفت و دست مرده را گرفت ، ولی این دست در دست کوروش بماند، زیرا یک نفر مصری آنرا با تبر از بدن جدا کرده بود. این منظره بر تأثر کوروش افزود و پان ته آ فریادهای دردناک برآورده دست را از کوروش گرفت و بوسید و به ساعد آبراداتاس چسبانده گفت : «آخ کوروش ، تأسف تو چه فایده برایت دارد، من سبب کشته شدن او شدم و شاید تو هم شده باشی . دیوانه بودم که او را همواره تشجیع میکردم ، لایق دوستی تو باشد. او هیچگاه در فکر خود نبود، بلکه میخواست همواره به تو خدمت کند، او مرد و بر او ملامتی نیست ، ولی من که به او پندها را میدادم ، هنوز زنده ام و پهلوی او نشسته ام ». وقتی که پان ته آ این سخنان را میگفت ، کوروش ساکت بود وهمواره اشک میریخت . بالاخره خاموشی را قطع کرده چنین گفت : «بلی ، او با بزرگترین نام درگذشت ، او فاتح از دنیا رفت . چیزی را که من بتو میدهم و برای جسد اوست بپذیر». در این وقت گاداتاس و گبریاس وارد شده مقداری زیاد زینت های گران بها آوردند، بعد کوروش سخن خود را دنبال کرده گفت : «افتخارات دیگری برای او ذخیره شده ، برای او مقبره ای خواهم ساخت که در خور مقام تو و او باشد و قربانی هائی خواهند کرد که شایان یک نفر دلیر است اما درباره ٔ خودت باید بدانی که بی کس نخواهی بود من بعقل و سائر صفات حمیده ٔ تو با احترام می نگرم . من کسی را می گمارم که هرجا خواهی بروی راهنمای تو باشد. همینقدر بگو کجا میخواهی بروی ». پان ته آ گفت : «کوروش ! بیهوده بخود رنج مده من از تو پنهان نخواهم داشت که کجا میل دارم بروم ».
خودکشی پان ته آ - کوروش رفت و بی اندازه متأسف بود از حال زنی که چنین شوهری را از دست داده و از وضع شوهری که چنین زن را دیگر نخواهد دید. پس از رفتن او پانته آ خواجه هایش را به این بهانه که میخواهد تنها برای شوهر خود سوگواری کند دور کرد فقط دایه اش رانگاهداشت به او گفت پس از اینکه من مردم جسد من و شوهرم را با یک قالی بپوش دایه اش هرچند کوشید که او را از خودکشی بازدارد موفق نشد چون دید که حرف هایش نتیجه ندارد جز آنکه خانمش را برآشفته میکند نشست و به گریه و زاری پرداخت . پانته آ در حال خنجری را که از دیرگاه با خود داشت کشیده ضربتی بخود زد و سرش را برسینه ٔ شوهرش گذارده جان تسلیم کرد. دایه فریادهای دردناک برآورد و بعد جسد زن و شوهر را چنانکه پانته آ گفته بود پوشید بزودی خبر این اقدام پانته آ به کوروش رسید و او با حال اضطراب بتاخت آمد تا مگر بتواند علاجی بیندیشد. خواجه های پانته آ چون از قضیه آگاه شدندهر سه خنجرها را کشیده در همانجا که بودند انتحار کردند پس از این منظره ٔ دهشتناک ، کوروش با دلی دردناک و پر از حس ّ تقدیس برای پانته آ بمنزل برگشت . بعد بامراقبت او مراسم دفن باشکوهی برای زن و شوهر بعمل آمد و مقبره ٔ وسیعی برای آنان ساختند. گویند این مقبره که برای زن و شوهر و خواجه ها بنا شده است امروز هم برپاست و بر ستونی به اسم زوج و زوجه بزبان سریانی نوشته شده و نیز بر سه ستون کوتاهتری هنوز هم این کتیبه را میخوانند: «حاملین عصای سلطنت ». (نقل از ایران باستان ج 1 صص 326-328 و 343-345 و 352-354 و 366-369.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
جاودان-پایدار
پانته آ. همان پان ته آ می باشد. او زن زیبایی بود از اهالی شوش که بعد از به اسارت در آمدن به دست مادها در خیمهٌ ممتاز و باشکوهی به کوروش کبیر ارائه گر...
پان ته آ: این نام در سنسکریت پانتها pAnthA و به معنی آفتاب، خورشید می باشد؛ و پانتها دوه تا devatA یعنی خدای خورشید که نام چندین خدا نیز بوده است. (فر...
پان ته آ - به لغت ایرانی به معنی نگهبان نیرومند (گرد آفرید) یا نگهبان فرد نیرومند را می‌دهد. اصل یونانی آن ، یعنی دارای وحدت وجود با خدا یا تمام مزد...
نک پانته آ، و پان ته آ.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
پانته ا
۱۳۸۸/۰۴/۰۴ Iran
0
0

سلام عالی بود ممنون از توضیحات کامل شما


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.