اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شتا

نویسه گردانی: ŠTA
شتا. [ ش ِ ] (ع اِ) قحط. (اقرب الموارد). || زمستان :
تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیع
نه مه دیگر صیف است و خریفست و شتاست .

فرخی .


برفروزآتش برزین که در این فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آزار بود.

منوچهری .


چو سرسام سردست قلب شتا را
دوا به ْ ز قلب شتایی نیابی .

خاقانی .


چون زره دان این تن پر حیف را
نه شتا را شاید و نه صیف را.

مولوی .


کوزه ها سازی ز برف اندر شتا
کی کند چون آب بیند او وفا.

مولوی .


عمرگرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا.

سعدی .


رجوع به شتاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شتا. [ ش ِ ] (اِ) ۞ ناشتا و ناهار. (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). ناهار و ناشتا را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : لقمه ٔ نان خویشتن نخوردگر دو ...
شتا. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) جای درشت .(از منتهی الارب ). موضع خشن . (از اقرب الموارد). || صدر وادی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
شتاء. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاتاة. یعنی بر شتاء معامله کردن . (از منتهی الارب ). معامله کردن با کسی در زمستان . (از اقرب الموارد).
شتاء. [ ش ِ ] (ع اِ) ب-ه گفت-ه ٔ مب-رد: ج ِ شَتوَة است و به قولی مفرد است . و جمع آن شُتی ّ و اَشتِیَه آید. (از اقرب الموارد). || زمستان و س...
شتع. [ ش َ ت َ ] (ع مص ) جزع کردن از بیماری یا از گرسنگی . (از اقرب الموارد). ناشکیبایی کردن از بیماری یا از گرسنگی . (منتهی الارب ).
شطا. [ ش َ ] (اِخ ) شهرکی است در مصر در سه میلی دمیاط در ساحل بحرالملح . (از معجم البلدان ).
شطاء. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاطاة. با همدیگر بر کنار رود و مانند آن رفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطاة شود.
شطع. [ ش َ طَ ] (ع اِمص ) ناشکیبایی از بیماری و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
تذعزتذنذتز
۱۳۹۹/۱۲/۱۰
5
4

خیلیییی بده😤😤


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.