اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بدرایی

نویسه گردانی: BDRʼYY
بدرایی . [ ب َ ](حامص مرکب ) بدرأیی . بداندیشی . بدنیتی . بدخواهی .
- بدرایی کردن ؛ بداندیشی کردن . بدخواهی کردن : و این وزیر او در حق سپاهی و رعیت بدرأیی کردی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 56).
ز چشم پادشاه افتاد رایی
که بدرایی کنددر پادشایی .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.