اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قط

نویسه گردانی: QṬ
قط. [ ق َطط / ق َ ] (ع اِ صوت ) بانگ سنگخوار. و گاه تخفیف دهند. (منتهی الارب ). || (مص ) خواندن سنگخواره را با قطقط گفتن . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قط. [ ق َطط ] (ع مص ) گران گردیدن نرخ . گویند: قَطَّ السعر قطاً و قُطوطاً، قُطَّ السعر (به طور مجهول ). (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بریدن...
قط. [ ق َطْ طُ ] (ع ق ) هرگز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): مارأیته قَطﱡ؛ ندیدم او را هرگز. (منتهی الارب ). اصل این کلمه قطط است ، طاء نخست ...
قط. [ ق َطط ] (اِخ ) شهری است به فلسطین میان رمله و بیت المقدس . (معجم البلدان ).
قط. [ ق ِطط ] (ع اِ) نصیب . (اقرب الموارد). بهره . (منتهی الارب ) : و قالوا ربنا عجل لنا قِطَّنا قبل یوم الحساب . (قرآن 16/38). || چک . (منت...
چشمه قط. [ چ َ م َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی جنوب چ...
قط زدن . [ ق َ زَ دَ ] (مص مرکب ) مرکب است از قط به معنی بریدن هرچه باشد یا بر پهنا بریدن ، و زدن فارسی . (آنندراج ) : نویسم چون به سوی یار ...
قط کردن . [ ق َ ک َ دَ] (مص مرکب ) مرکب است از قط عربی به معنی بریدن یا بر پهنا بریدن ، و کردن فارسی . (آنندراج ) : جای ناخن تیغسر میزد ز انگ...
قط خوردن . [ ق َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بریده شدن هرچه باشد، یا بر پهنا بریده شدن . (آنندراج ).- قط خوردن قلم ؛ اصلاح سرقلمهای نی به و...
غط. [ غ َطط ] (ع مص ) غط نائم ؛ خرخر نمودن در خواب . همچنین است غط مذبوح و مخنوق . (از منتهی الارب ). غط النائم و المذبوح و المخنوق غطاً و غط...
قت . [ ق َت ت ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قت ّ خشب ؛ برید آن را.(از ناظم الاطباء). قت ّ ثوب ؛ برید آن را. (از اقرب الموارد). ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.