اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دستبوسی

نویسه گردانی: DSTBWSY
دستبوسی . [ دَ] (حامص مرکب ) دست بوس . تقبیل دست و بوسه زدن بر دست . (ناظم الاطباء). بوسیدن دست . تقبیل ید :
خواهشگریی و دستبوسی
میکرد ز بهر آن عروسی .

نظامی .


|| شرفیابی . به خدمت بزرگی رسیدن . تشرف حاصل کردن . شرفیاب شدن :
چو یاره دستبوسی رایش افتاد
چو خلخال زر اندر پایش افتاد.

نظامی .


بدست آویز شیر افکندن شاه
مجال دستبوسی یافت آن ماه .

نظامی .


از بهر دستبوسی آن شوخ همچو زلف
صد کوچه ره بسایه ٔ شمشاد میروم .

ملا مفید (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.