زهرآب
نویسه گردانی:
ZHRʼAB
زهرآب . [ زَ / زُ ] (اِ) بلبل . عندلیب . (ناظم الاطباء). رجوع به زهرابی شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
زهرآب . [ زَ ] (اِ مرکب ) زهراب . زهرابه . آب زهرآلوده . (فرهنگ فارسی معین ). آبی که در آن زهر تعبیه بود. (شرفنامه ٔ منیری ). آب زهرآلود. (ناظ...
زهرآب دار. [ زَ ](نف مرکب ) زهرآب گون . فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || آب زهرداده . به آب زهر فروبرده : همان تیز ژوبین زهرآب دارکه بر آهنین ...
زهرآب گون . [ زَ ] (ص مرکب ) زهرآب دار. فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || به رنگ زهرآب . (از فهرست ولف ). || همچنان زهرآب کاری و کشنده : همه...
زهرآب داده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیغ یا شمشیری که به آب زهر فروبرده باشند تا کارگر گردد. کشنده . زهرناک . زهرآگین . به زهرآلوده . مذرب ...
زهرآب دادن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) زهرآلود کردن شمشیر و جز آن را. تذریب .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
وقتی نطفه فردی به هنگام ظهر بسته شود نام او را ظهراب می گذارند