اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غیزان

نویسه گردانی: ḠYZʼN
غیزان . (اِخ ) دهی است به هرات . (منتهی الارب ). یاقوت گوید: بظن غالب از قرای هرات است . (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
غیذان . [ غ َ ] (ع ص ) آنکه بگمان بصواب رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که بوسیله ٔ گمان به رای درست میرسد. (از اقرب الموارد).
قیزان . (ع اِ) ج ِ قوز بمعنی ریگ توده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قوز شود.
قیضان . [ ق َی ْ ی ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قیض . خرنده و فروشنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
قیظان . [ ق َ ] (اِخ ) مخلافی است به یمن و آن را مخلاف قیظان نامند و آن نزدیک به ذی جبله است . (از معجم البلدان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.