اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آکال

نویسه گردانی: ʼAKAL
آکال . (ع اِ) مهتران قوم .
- آکال الملوک ؛ مآکِل پادشاهان .
- آکال جُند ؛ ارزاق لشکر.
- ذووالاَّکال ؛ رؤسای قبائل جاهلیت که از غنیمت چهاریک (مِرْباع ) برگرفتندی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
اکال . [ اَک ْ کا ] (ع ص ) خورنده و قاضم . (ناظم الاطباء). بسیارخورنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پرخور. سخت خورنده . بسیارخوار. (یادداشت مؤل...
اکال . [ اَ ] (ع اِ) طعام . گویند: ماذُقت ُ اکالاً؛ ای شیئاً من طعام . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). چیزی از خوردنی . (یادداشت مؤلف ). طعا...
اکال . [ اِ ] (ع مص ) زحمت یافتن ناقه به خارش رحم از پشم برآوردن بچه در شکمش . (ناظم الاطباء). || خرد شدن دندانها و افتادن آنها. (از نا...
اکال . [ اُ ] (ع مص ) خوردن بعضی مر بعضی را. (ناظم الاطباء). || اَکْلَة. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکله و اَکال . شود. || اَکال . (از ...
اکال . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اُکل و اُکُل . (ناظم الاطباء). رجوع به اکل شود. || (اِ مص ) خارش . (ناظم الاطباء). خارش . گویند: وجدت فی جسدی اُک...
عکال . [ ع َک ْ کا ] (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
عکال . [ ع ِ ] (ع اِ) رسن که بدان دست شتر را با بازو بندند. (منتهی الارب ). «عقال » است در وزن و در معنی . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) از اع...
پطاس اکال . [ پ ُ اَ ک ک ] (اِ مرکب ) رجوع به پطاس محرق شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.