کلندره . [ ک َ
/ ک ُ ل َ دَ رَ
/ رِ ] (اِ) بمعنی کلندر است که چوب کنده ٔ ناتراشیده باشد. (از برهان ). کنده ای که در پس در افکنند که در باز نگردد. (آنندراج ). چوب گنده ٔ ناتراشیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلندر شود. || (ص ) مردی بشکوه و قوی باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص
428). مردی قوی بود و محکم . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). مردم ناهموار و درشت باشد. (برهان ). شاید این کلمه اصل قَلَندَر یا قُلُندُر باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: داری کِنگی کلندره که شب و روز
خواجه ٔ ما را ز کیر دارد خشنود.
منجیک (از لغت فرس ).
و رجوع به کلندر شود.