اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرسامی

نویسه گردانی: SRSAMY
سرسامی . [ س َ ] (ص نسبی ) کسی که مبتلای مرض سرسام باشد. (آنندراج ) :
بی نضج دولت او سرسامی است عالم
کز فتنه هر زمانش بحران تازه بینی .

خاقانی .


سرسامی است عالم و عدل است نضج او
نضج از دوای عافیت آور نکوتر است .

خاقانی .


همت خاصان و دل عامیان
شیفته زآن نور چو سرسامیان .

نظامی .


سرسامی و نور چون بود خوش
خاشاک و نعوذ باﷲ آتش .

نظامی (لیلی و مجنون ص 119).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.