منجنیق انداز. [ م َ ج َ اَ ] (نف مرکب ) منجنیق اندازنده . آنکه با منجنیق سنگ یا جز آن اندازد
: خلیل وار بتان بشکند که نندیشد
ز آفرازه ٔ نمرود منجنیق انداز.
سوزنی .
برون او همه دیوان منجنیق انداز
درون او همه دیوان آفتاب نقاب .
بدر چاچی (از آنندراج ).
رجوع به منجنیق شود.