اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دلک

نویسه گردانی: DLK
دلک . [ دَ ] (ع مص ) مالیدن چیزی را و نرم و تابان گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نیک بمالیدن اندام . (المصادرزوزنی ). نیک بمالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). به دست مالیدن بدن را و مالش دادن . (غیاث ) (آنندراج ). || ادب دادن کسی را روزگار و آزموده کار گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مالش . مالیدن . مالش دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دلک خشن ؛ مالش با رگوئی خشن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
دلک . [ دَ ل َ ] (ع اِ) نرمی و سستی . (منتهی الارب ). رخاوت . (اقرب الموارد).
دلک . [ دِ ل َ ] (اِ مصغر) تصغیر دل . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دل کوچک . دل خرد. رجوع به دل شود.- امثال :دلکی دارد زیبا هرچه بیند خوا...
دلک . [ دُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ دَلیک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دلیک شود.
دلک . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق ، بخش قروه ، شهرستان سنندج با 165 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آزرند است . (از فرهنگ جغرافیا...
دلک آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و زیره است . و راه فرعی ...
الک دلک .[ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) رجوع به الک دولک شود.
برم دلک . [ ب َ م ِ دِ ل َ ] (اِخ ) موضعی است تقریباً در دوفرسنگی مشرق شیراز در پایه ٔ کوهی که از قصر ابونصر بدانجا میروند. در دامنه ٔ آن کوه ...
دلک وردی . [ دِ ل َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. با 200 تن سکنه واقع در 33/5هزارگزی جنوب باختری ماکو. آب آ...
دلک ودلوک در آیه قرآن اقم الصلواة لدلوک الشمس در اینجا دلوک به معنای زوال وپایان امده است
دلک مظفروند. [ دَ ل َ م ُ ظَف ْ ف َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند، بخش دلفان ، شهرستان خرم آباد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری نورآباد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.