بدبینی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل بدبین . ببدگمانی نگریستن در امری یا در همه ٔ امور.
-
بدبینی کردن ؛ به دیده ٔ سؤظن در امور نگریستن . عیب جویی کردن
: مکن هیچ بدبینی از دیگران
وگر نیک بینی تو خو کن برآن .
(گرشاسب نامه ).
|| در اصطلاح فلسفه ، اعتقاد به اینکه جهان پر از بدبختی و یأس و حرمان است
۞ . مقابل خوش بینی . (فرهنگ فارسی معین ). دهرنکوهی .