اجازه ویرایش برای همه اعضا

لوف

نویسه گردانی: LWF
اوف ، به معنی سوراخ کون ، سوراخ مقعد لهجه پارسی غور
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
لوف . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) نامرغوب از طعام و علف . (منتهی الارب ). || نوعی از گلیم . (مهذب الاسماء).
لوف . [ ل َ ] (ع مص ) خوردن یا خائیدن طعام . || گیاه خشک خوردن شتران . (منتهی الارب ).
لوف . (ع اِ) پیلگوش . گیاهی است و در مصر بسیار روید. چون لوف را با شراب آشامند محرک باه بود و اگر بیخ وی در بدن مالند افعی نگزد و از خوردن...
اصل لوف . [ اَ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل اللوف شود.
لف و لوف . [ ل َ ف ُ] (ص مرکب ، از اتباع ) (در صفت گوشت ) گوشتی و پیهی که در درون هوای بسیار دارد. گوشت کم وزن و میان تهی .
لوف الجعد. [ فُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) لوف الصغیر. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) ۞ .
لوف الحیة. [ فُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) لوف الکبیر. لوف السبط. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شجرةالتنین ۞ . لوف مستطیل .
لوف السبط. [ فُس ْ س ُ /س َ ] (ع اِ مرکب ) لوف الکبیر. لوف الحیة. صاحب اختیارات بدیعی گوید: لوف الکبیر است و یک نوع را به یونانی لارن اپیدی ...
لوف الصغیر. [ فُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) صارة ۞ خبزالقرود. آذان الفیل . پیلقوش . پیلگوش . فیل گوش . رجل العجل .
لوف الکبیر. [ فُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) لوف الحیة.شجرةالتنین . لوف السبط ۞ .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.