اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دهث

نویسه گردانی: DHṮ
دهث . [ دَ ] (ع مص ) راندن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دحث . [ دَ ] (ع ص ) مرد نیک گویا. (منتهی الارب ).
دهس . [ دَ ] (ع اِ) گیاه نورسته که هنوز سبزی بر آن غالب نشده باشد. || جای نرم که نه ریگ باشدو نه خاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
دهس . [ دَه ْ ] (ع اِ) سرخی مایل به سیاهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دهس . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ اَدهَس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِدهساء. (ناظم الاطباء). رجوع به ادهس و دهساء شود.
دهس . [ دَ ] (ع مص ) نرم شدن ریگ و آنچه بدان ماند. (المصادر زوزنی ). نرم ریگ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ماده ٔ (د هَ س ) در منتهی ...
دحس . [ دَ ] (ع اِ) دردی که ناخن ازو بیفتد. (مهذب الاسماء). || کشتزاری که پر از دانه باشد. (منتهی الارب ).
دحس . [ دَ ] (ع مص ) بدی افکندن در میان قوم . (منتهی الارب ). تباه کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). تباهی افکندن میان قومی . (زوزنی ...
دحص . [ دَ ] (ع مص ) جنبانیدن مذبوح پای خود را و کاویدن . (از اقرب الموارد). پای انداختن گوسفند و جز آن در وقت کشتن . || چشم برکندن (؟) (...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.