هرماس
نویسه گردانی:
HRMAS
هرماس .[ هَِ ] (اِخ ) جایی است در معره . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هرماس . [ هَُ ] (اِ) اهریمن را گویند که راه نماینده ٔ بدی هاست و شیطان را هم میگویند. (برهان ) : از ره نام همچو یکدگرندسوی بیعقل هرمس و هرم...
هرماس . [ هَِ ] (ع اِ) شیر سخت خونخوار مردم . (منتهی الارب ). هرمس . (اقرب الموارد). || بچه ٔ پلنگ . (منتهی الارب ). ولدالنمر. (اقرب الموارد). ر...
هرماس . [ هَِ ] (اِخ ) نام نهر نصیبین . (از معجم البلدان ).
حرماس . [ ح ِ ] (ع ص ) بلدٌ حرماس ؛ ای املس ؛ یعنی هموار و لخشان . || ارض حرماس ؛ صلبة واسعة؛ زمین سخت و فراخ . (منتهی الارب ).