اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صلات

نویسه گردانی: ṢLAT
صلات . [ ص َ ] (ع اِ) رجوع به صلاة و صلوة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صلات . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صِلَة. عطایا. جوایز : صلات ومواهب پادشاهان بر من متواتر شد. (کلیله و دمنه ).گر بسته بود بر تو در خانه ٔ تو بودبر هر ...
صلات . [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان درکاسیده بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . در 24هزارگزی شمال باختری کیاسر. دارای 45 تن سکنه . (ف...
صلات . [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان وردیمه سورتیچی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . در 45 هزارگزی شمال باختری کیاسر. دارای 45 تن س...
سلات . [ س َ ] (اِخ ) نام سازنده ای بود. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) کاسه لیس . (برهان ) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ).
سلاط. [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سِلطَة. تیر دراز باریک . (منتهی الارب ). || توبره ای که در آن کاه کنند. (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.