چپ
نویسه گردانی:
CP
چُپ٘، لهجه پارسی غور به معنی سکوت مثل چُب٘ کرد، به معنی سکوت کرد . چُب٘ باشد، یعنی سکوت باشد . خموش، سکوت. آرام.
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چپ . [ چ َ ] ۞ (ص ، اِ) معروف است که نقیض راست باشد. (برهان ). نقیض راست . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). مقابل راست . برابر راست . یسار که م...
چپ چپ . [ چ َ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش حومه ٔشهرستان زنجان که در 66هزارگزی شمال باختری زنجان و60هزارگزی راه تبریز به ...
چپ چپی . [ چ َ چ َ ] (اِ مرکب ) ۞ شفت . یکی از سه گونه آل که در جنگل های ارسباران است . درخت راهن . درخت سرخک .درخت طاقدانه . درخت قرانیا. ...
دست چپ . [ دَ ت ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )دستی که در سمت چپ بدن است . یسار. شمال . رجوع به دست چپ ذیل ترکیبات دست شود. || سپرز، ...
چَپِ پُر:
قدرتمندی, با نفوذی, توانگری یا ثروتمندی.
مثال:
فلانی چپش پره.
می تواند به معنی 'قابلیت داشتن برای انجام امور سخت' یا 'توانایی...
چپ تو. [ چ َ ] (اِ مرکب ) باصطلاح کشتی بانان خلیج ، تخته ای که روی تختهای اساس کشتی کوبند. (فرهنگ نظام ).
چپ چس . [ چ َ چ ُ ] (ص مرکب ) لفظی است تحقیر را. اصطلاح عامیانه ای در مورد تحقیر وتمسخر مخاطب . اصطلاح تحقیر که بیشتر مازندرانیان را گویند: چپ...
چپ بر. [ چ َ ب ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) ۞ اره ٔ دستی که بقبضه ای متصل است و در همه ٔ کارهایی که اره های دستی از عهده ٔ انجام دادن آن بر...
چپ رو. [ چ َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تندرو. آنکه دنبال افکار چپی رود. کسی که در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد. رجوع به ...
چپ روی . [ چ َ رَ ] (حامص مرکب )تندروی . پیروی از افکار چپ . در صف مخالف رژیم و سیاست عمومی کشور بودن . رجوع به چپ و چپی و چپ رو شود.