متفکر
نویسه گردانی:
MTFKR
این واژه تازى (اربى) است و بهتر است بجاى آن از واژه هاى اندیشمند ، خردورز ، خردمند ، مِنیدار (به پارسى پهلوى مى شود متفکر و فکور ) ، بهاندیش ، اندیشنده ، ریخونتار Rixuntar(پهلوى: متفکر) ، اوشمورتار Ushmurtar(پهلوى: متفکر) ، اوسکاریتار Uskaritar(پهلوى:
متفکر) ، مَنِشنومند (پهلوى: متفکر)، مَنِشنیک (پهلوى: متفکرانه ، خردمندانه) ، اندیشور و ... بهره جست.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
متفکر. [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ] (ع ص ) اندیشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اندیشه کننده و فکرکننده و تأمل کننده و باتدبیر...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مانْزاک، مانْزار، مانزو (مانز از اوستایی: مانز دَزوم= فکر + پسوندهای یاتاکی (= فاعلی) «اک، ار، او»)
مَئیتاک، م...
متفکر شدن . [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در اندیشه فرورفتن . غور کردن . تأمل کردن : و از شهرت شاهزادگی آن تازه وارد که روزبه روز...