اجازه ویرایش برای همه اعضا

مانی نیوشاکان

نویسه گردانی: MANY NYWŠAKAN
مانی بن پاتک(:فاتک) به‌سال 215م در قریه‌ای در مرکز استان میشان(:بابل) در میان رودان زاده شد. پدرش را از مردمان ناحیه همدان دانسته‌اند(1). گویند که مادرش از زنان طایفه مغتسله(:صابئیان مندایی)، یکی از فرق گنوستیک بود که آن زمان در میان رودهای فرات و دجله ساکن بودند. گفته می‌شود که مانی به‌مانند جامعه پیرامون خود در دوران نوجوانی کیش مغتسله داشت.مانی در دوران جوانی سفری به هند داشته است. تاثیر این سفر را در افکار مانی و ردپای باورهای سرزمین هند را در نوشته‌های مانی می‌توان یافت. کنکاش در سلوک فکری ادیان آن دیار که روحی ریاضت محور و انزوا طلب دارند، مانی را به‌شدت تحت تاثیر قرار داد و طبع صوفیگری را در افکار او بیشتر شعله‌ور کرد(2).مانی پس از مراجعت به ایران خود را «فارقلیط» که عیسی‌مسیح ظهورش را خبر داده بود، خواند. برخی از پژوهشگران بر این باورند این آرا بوسیله‌ی عیسویان گنوستیک به او رسیده است. مانی از راه فلسفه‌ی «بار دیصان» ایده‌ی دو بن‌انگاری را فراگرفت و خود بر شدت ثنویت آن افزود. افکار وی از نفوذ «مرقیون» و گنوستیک‌های دیگر نیز برکنار نمانده است. در افکار مانی حتی می‌توان لایه‌هایی از آثار فلسفه یونانی عامیانه آن زمان را هم مشاهده کرد. حتا شاید بتوان مانی را آخرین نماینده یونانیت بابلی هم دانست. زیرا در اندیشه‌های او در اصول با تمدن یونانی سوریه و مصر هم‌زمان خود فرقی چندانی نداشته است.مانی در کتاب «کفالیه» از مکاشفاتی که به وی دست داده سخن به میان می‌آورد و از ملکی به‌نام «صاحب و قرین اسرار عالم» که حقایق عالم را به او عرضه کرده، یاد می‌کند.مانی در سروده‌ای به زبان پهلوی اشکانی می گوید:«من از بابل زمین آمده ام تا ندای دعوت خویش را در همه جهان پراکنده کنم...»(قطعهm4)اما چرا مانی را پیامبر نقاش خواندند؟ واقعیت آن است که «مانی» به حرفه‌ی نگارگری اشتغال نداشت و بیشتر خود را پزشک معرفی می‌کرد. مانی مفاهیم ایدئولوژیک آیین خویش را به‌صورت نقاشی‌های چاپ شده به تصویر می‌کشید. روشی که مانویان برای چاپ یکسان این نگاره‌ها به‌کار می‌بردند، بسیار شبیه به شیوه‌ی نگارگری قلمکاران امروز اصفهان است. شوند وجود این نگاره‌ها برای آن بوده که فراگیری آموزه‌های مانی برای مردم را آسان‌تر سازد. وجود این نگاره‌ها در نسک‌های مانی شوند آن شد که وی را نقاش قلمداد کنند و او را پیامبر نقاش بنامند.آثار مانی به زبان‌های گوناگونی چون «سریانی»، «پهلوی پارتی»، «سغدی»، «قبطی»، «پهلوی ساسانی» و... نوشته شده است. از جمله آثار مانی:ـ «انجیل زنده» که بر حسب عدد حروف سریانی 22 فصل داشته و الهام نامه خدای منجی بر مانی است(3).ـ «مزامیر»، مانی دو «زبور» منظوم سروده بود که ترجمه قطعات مفصلی از یکی از آن دو به زبان پارتی و قطعاتی از آن به پارسی میانه و سغدی در دست است و در زبان پارتی این قطعه «آفرین بزرگان» (wuzurgan afriwan) نام دارد. زبور دیگر مانی «آفرین تقدیس» نام دارد و سبب این نام گزاری وجود واژه قادوش(قدوس) در آغاز هر یک از نیایش‌هاست.از مانی آثار دیگری نیز باقی مانده که نام‌آور‌ترین آنها کتاب‌های «کفالیه»(کفالیا) و «شاپورگان»(شاهپورهگان) است. درون‌مایه‌ی شاپورگان پیرامون مبداء و معاد در باور مانی است و به زبان پهلوی نوشته شده است.«اسرار» کتابی دیگر به خامه‌ی مانی است که بیشتر به آرای «بار دیصان» پرداخته است. دیگر کتاب مانی «رساله کوان» است که پیرامون تازش عفریتان و دیوان به آسمان و بسی افسانه‌های دیگر گفت‌وگو می‌کند و کتاب «پراگماتیا» که آن را متمم رساله‌ی کوان شمرده‌اند.امروزه قسمت اعظم ترجمه‌ی قبطی کتاب «کفالیه» در دست است که گمان می‌رود ترجمهء متن یونانی آن باشد. گذشته از این کتاب‌ها، شمار بسیاری نامه و دستورالعمل‌های کتبی و رساله‌های مختلف به‌قلم مانی رواج داشته است. این نامه‌ها خطاب به شاگردان معتبر یا هازمان مانوی بوده که در سرزمین‌های گوناگون مانند تیسفون، بابل، میشان، الرها،خوزستان، ارمنستان، هند و دیگر جای‌ها زندگی می‌کردند. در میان پاپیروس‌هایی که در مصر کشف شده ترجمه قبطی بسیاری از این نامه‌ها به دست آمده است.از شاگردان بلافصل و بلند پایه مانی نیز نامهایی بجای مانده است از آن جمله اند: «ماراَمو» (مبلغ و نماینده مانی در خاور و سراینده بسیاری از اشعار پارتی)، «مار خورشید وهمن» (سراینده سرودنامه هویدگمان)، «هراکلیدس» (سراینده مزامیر قبطی مانوی)، «توماس» (سراینده مزامیر قبطی)، «خداوندگار کوروش» (سراینده مزامیر بما) و پاره دیگری از این نسک که از آن جمله سروده‌های مشهور «انگد روشنان» است(4).برخی جانشینان مانی چون «سیسینیوس» و «اینایوس» در نوشتارهایشان برای مردم پسند گرداندن افکار مانی در نزد ایرانیان بسیاری از نظرات وی را به اشوزرتشت نسبت داده‌اند و از داستانهای اساطیری و پهلوانی تاریخ ایران چون فریدون بهره‌ی فروان برده‌اند. گسترش و ترجمه بسیاری از این نوشته‌ها در دوره‌های بعد به عربی و سپس زبانهای غربی تاثیر انکار ناپذیری در انحراف در شناخت اندیشه‌ها و گوهره فکری حقیقی اشوزرتشت در میان محققین و خاورشناسان گذاشت.
جهان‌بینی مانیمانی در کتاب شاپورگان خود را پیامبر می‌شناساند و می‌نویسد: «این دانش و راه به‌کار بستن آن گاه و بی‌گاه از سوی فرستادگان یا پیامبران بر آدمیان فرو خوانده شده. زمانی نام پیامبر بودا بوده و در هندوستان آموزش می‌داده، زمانی نامش زرتشت بوده و در ایران و زمانی عیسی بوده در خوربران(=غرب) و اینک پیام خدا را من که مانی هستم پیام‌آور خدا، پیامبر راستین و واپسین پیامبر بر شما فرو می خوانم...»این گفتار مانی نشان از تاثیر پذیری وی از هازمان‌های زرتشتی، بودایی و مسیحی، سه هازمان نیرومند دینی آن زمان دارد. کوشش وی برای گسترش آیین‌اش در این هازمان‌ها امری پوشیده نبوده است. مانی در حوزه‌ی هستی‌شناسی به گونه‌ای گسترده از هستی‌شناسی مسیحی(:ترسایی) پیروی می‌کند. مانی در گرایش به شیفتگی و دوست داشتن آدمیان، پای خود را جای پای ترسایان می‌گزارد و چون ماریسون باور دارد عیسی که میانجی میان آفریدگار و آفریدگان است با رنج خود، رنج آدمیان را باز می‌خرد، مانند یک آدمی و یا در تن آدمی به جهان نیامده و بالای چلیپا نرفته و یهودیان دیگری را بجای او کشته‌اند. مانی در زمینه‌ی پرهیز از آزار جانداران و بی‌خانگی تاثیر پذیری چشمگیری از بودیسم دارد.مانی در بر خورد با فلسفه‌ی پولاریته و دوآلیسم اخلاقی اشوزرتشت برخاسته از پیام گاتها سردرگم شده و از درک آن عاجز می‌ماند. دیده می‌شود که گروهی از پژوهشگران می‌کوشند دین مانی را شاخه‌ای از دین زرتشتی جلوه دهند، اشتباه همگی آنها از زمانی نمود پیدا می‌کند که یا نوشته‌های خلفای مانی و آثار ترجمه شده مورخین اسلامی از کتب مانوی را می‌خوانند و یا آنکه اصولا" قادر به تفاوت گذاشتن میان فلسفه‌ی پولاریته دوآلیسم اخلاقی تعالیم اشوزرتشت با دوبن‌انگاری یا دوخدایی تعالیم مانی نمی‌شوند، و چه بسیار که بی‌راهه رفته و قلم فرسایی‌ها کرده‌اند...در آموزه‌های اشوزرتشت سخن از وحدت وجود و فلسفه‌ی پولاریته به میان می‌آید. در آموزه‌های اشوزرتشت یک آفریننده روشنایی و یک پروردگار یکتا و خوب مطلق وجود دارد با آفرینشی به نام انسان، این آفریده از دو نعمت «دئنا» و «منو» برخوردار گردیده و بر مبنای «اصل حرکت جوهرین» در مسیر حرکت به‌سوی کمال قرار دارد. او اختیار دارد که با این جریان افزاینده همراه شود و در راستای نیروگان سپنتامینو به جایگاه سپنته‌من شدن برسد و یا آنکه از جایگاه انسانی خویش فرو افتد و در سیاهی جهل بغلتد و اهرمن شود...مانی در کتاب کفالیه به رد اساس اصل وحدت وجود می‌پردازد و می‌نویسد: «کسانی که درباره یک خدا سخن گویند ناگزیر باید پذیرای آن باشند که این یک خدا هرچه را بخواهد همان می‌شود و یا به دیگر سخن هرچه هست خواست آن یک خداست. این پلیدی‌ها در جهان ما پس خود به خواست آن یک خدا پدید آمده، اگر آن خدا رسا باشد (کامل) چگونه به‌خواست او نارسایی پدید می‌آید و اگر نتوانسته است که جهانی رسا و بر کنار از نارسایی بیافریند پس در رسایی او و یا در رسا بودن نیروی آفرینش او باید دو دل بود...»در جهان‌بینی مانی، هستی، آفرینش دو خدای کاملا" مستقل دانسته شده، یکی خداوند روشنایی و دیگری خداوند تاریکی و پتیارگی. اولی بر تخت خویش در کاخی شکوهمند بر فراز بالا زندگی می‌کند و دومی در ژرفای جهان هستی و میان گل و لای. در آغاز کل جهان کشورهای خدای روشنایی و خدای تاریکی هم مرز بودند ولی این دو خدا با یکدیگر پیوند و آشنایی نداشتند. هر کدام از این کشورها سازمان ویژه خود را داشته است. در کشور روشنایی پدران بزرگوار آشیان دارند، پدر دارای پنج نشیمن است، سهش(=حس)، باشندگی(=وجود)، اندیشه(=تعقل)، خواست(=اراده) و پندار. این پدر بزرگوار کپی‌برداری مستقیم از مفهوم پدر در هستی شناسی‌ترسایی(مسیحی) است و از آن روی رسا دانسته شده که دارنده این 5نشیمن است.(مانی نشیمن را برابر با شکینه دانسته)در جهان‌بینی مانی کشور خدای تاریکی پر است از تندبادهای وزنده، آب‌های زهرآلود، آتش‌های ویرانگر و خاک‌های مرده. باشندگان در این کشور همه بیمار و ناتوان و افسرده و تبهکارند، ایشان در نابسامانی جاودانی پیوسته در جنب و جوش‌اند ولی در میان آنان یگانگی در کار نیست زیرا که دشمن یکدیگرند. روزی تنی چند از آنان به سرزمین روشنایی رخنه کردند و از این راه تاریکی به زیبایی خدای روشنایی پی‌برد و بر آن شد که بهره‌ای از آن را بدست آورد. بدین گونه آرامش جهان برهم خورد و برخورد روشنایی و تاریکی از آن روی که تاریکی توانست بهره‌ای از کشور روشنایی فرا چنگ آورد، پدید آمد و آشوب زاده شد.تازش سپاهیان خدای تاریکی بر سرزمین روشنایی(جهان سهیدنی) یا کیهان را پدید آورد. به زبان ساده‌تر مانی آفرینش را در نتیجه‌ی آشوب و نکبت حاصل از تازش تاریکی بر روشنایی می‌داند. در جهان روشنایی نه آتشی بود که بتوان با آن دیوان را گریزاند و نه آبی زهر‌آلود که بتوان به کام دشمن ریخت و نه حتی فلزی برنده تا بتوان با آن جنگید، خدای روشنایی ناگزیر (مادر زندگی) را به یاری فراخواند و مادر زندگی نخستین آدم را فرا خواند. این آدم با نخستین آدمی که در سفر پیدایش تورات از گل خلق می‌شود و یا کیومرث اهوراآفریده اوستا تفاوت دارد.این همان نخستین آدمی است که در هستی‌شناسی ترسایی خود بخشی از خداست و هم‌ریشه اوست. ذکر این نکته ضروری است که چون مانی با دلسپردگی به اندیشه‌های بودا، رهایش از زنجیر زندگی را بایسته می‌داند، همسرگزینی و زایش را روا نمی‌دارد و از این روی نخستین انسان در باور مانی زاده نمی‌شود و خود هست چنان‌که پدر و مادر زندگی. بنابر تعریف مانی نخستین آدمی زرهی بر تن داشت بافته از چهار آخشیج و فروهر بود. نخستین آدم زره پوشیده با یاری فرشته‌ای که افسار پیروزی را در دست داشت جنگ با خدای تاریکی را آغازید و کوشید که سپاه او را در هم شکند، ولی کوشش او به‌جایی نرسید و در میدان جنگ بیهوش افتاد و خدای تاریکی آن پنج مایه‌ی روشن را فرو برد. با این همه نخستین آدمی در خطر نبود و با پلیدی نیامیخته بود از این روی در ژرفای گرداب تاریکی توانست ریشه‌های تاریکی را آنچنان ببرد که تاریکی را از بالندگی باز دارد. هرچند در تعریف مانی این‌گونه نخستین انسان بر تاریکی پیروز می‌شود ولی چم پیروزی آن نیست که رنج از میان رفته باشد و زمان تیره روزی آدمیان بسر آمده باشد، زیرا تاریکی پنج مایه‌ی روشن را فرو برده است و سرزمین روشنایی به ناتوانی گراییده.چنان‌که گفته شد مانی وجود گیتی را محصول آمیزش نابخواه روشنایی و تاریکی می‌داند. در این پیکارها آفتاب و ماه که دو نماد روشنایی هستند از بند سپاهیان تاریکی می‌گریزند و آزادی خویش را باز می‌یابند، ولی هنوز بسیاری از سرسپردگان به روشنایی مانند بی‌رنگی گرفتار «رنگ» اند.مانی در قطعه از کفالیه می‌گوید: «نفرین بر خالق بدن من که جانم را زندانی کرده است و نفرین بر طقیانی که مرا به غلامی انداخته اند...»مانی باور دارد که روان بخشی از خدای روشنایی است که به جهان سهیدنی آمده و در تن یا کالبد خاکی که تیره و پلید است جایگزین شده(مانی خاک را از جنس مدفوع دیوان می‌داند) و از این روی است که اگر آدمی بدان روشنایی که در درون دارد بنگرد، به خدای روشنایی نزدیک شده است. خدای روشنایایی آن بخش‌هایی از خود را که گرفتار آمده و از آلودگی رنج می‌برند، از یاد نمی‌برد و روزی می‌آید و آن بخش‌های جدا شده را بسوی خود فرا می‌خواند. بدین‌گونه آدمی در نگاه مانی به مرز یگانگی با خدای روشنایی خواهد رسید. این ایده که جهان هستی رنج و درد است شوند آن شده بود که مانی رستگاری را چون بوداییان در نیستی جستجو کند.از دیدگاه مانی اگر آدمی بکوشد که آن بخشهای روشن را از زنجیر پلیدی‌ها برهاند، در رهایش خدای روشنایی از دست اندازی خدای تاریکی، یار و همکار خدای خویش شده است، به زبان ساده‌تر نهایت آرمان دین مانوی پاک شدن نسل نوع بشر از روی زمین و بازگشت همه ذرات نور درون ایشان بسوی خدای روشنایی به تعریف مانی است.مانی در یکی از قطعات پارتی از نجات و رستگاری نور یا روح دربند درون بدنها سخن می‌گوید: «روح نومید است! و فریاد می‌کشد چه کسی نجات خواهدم بخشید؟ روحی تنها ترس خورده و گریان که به بازجست نور و رهایی است. آنگاه منجی(مانی) پیش می‌آید و کلامی مهربان و عاشقانه بر زبان می‌راند دیوان می‌گریزند و مژده رستگاری به روح داده می‌شود. روح جامع نور بر تن می‌کند و از زندان ظلمانی و متعفن تن آزاد می‌شود. سپس به آسمان به نزد پدر بزرگی روان می‌شود.»در مضامین اشعار مانوی حکومت ساسانیان همواره نماد چیرگی ظلمت قلمداد شده که با منجی نور یعنی مانی و آیین‌اش در ستیز است. زرتشتیان از دیدگاه او و خلفایش در نهایت بی‌انصافی، همواره پیروان ظلمت قلمداد می‌شوند...عیسی‌مسیح در آیین مانی مقامی شامخ دارد و تصویر وی در کتاب شاپورگان در هنگام آخر الزمان چنین نمود می‌یابد: «عیسی بردبار[درخشان]، چون داوری عادل ظهور می‌کند، دو ملکی که حاصل و نگهدارنده زمین و آسمانند بار خود را می‌افکنند، همه چیز خراب می‌شود و از این تشویش عمومی عناصر و مواد، شعله‌هایی برآمده و سراسر عالم را می‌سوزاند. در این عذاب عام که 1468سال به درازا خواهد انجامید، تمام ذرات نور، که استخراج آن از ماده ممکن باشد، بیرون کشیده می‌شوند و قسمت کوچکی از نور الی الابد در ماده اسیر می‌ماند، اما این حال موجب کدورت خدای روشنایی نخواهد شد، زیرا طبیعت او با غم سازش ندارد و جز بحجت و سرور چیزی ادراک نمی‌کند، سدی محکم میان دو عالم کشیده می‌شود و عالم نور تا ابد در آرامش و صلح می‌ماند...»

در شناخت جهان‌بینی مانی و فلسفه‌ی مانویان، دانشمند زرتشتی «مردان فرخ اورمزداد» در کتاب «شکند گمانیک ویچار» می‌نویسد:«کنون، مزدیسنان زرتشتی که اساس گفته‌های مانی روی نامحدودی دو قوه‌ی اولیه است و میانه آن بهم آمیخته می‌شود و در فرجام روشنایی از تاریکی جدا می‌شود، آن بعدم تجزیه بیشتر می‌ماند...دیگر آنکه مانی می‌گوید آن دو نیروی اصلی تا ابد برقرار، در حد یکدیگر، مانند آفتاب و سایه‌اش باشند.دیگر آنکه[مانی گوید] دنیای جسمانی همگی اهریمنی است، دنیای جسمانی آفرینش اهریمن است. گوید آسمان از پوست، کوه از استخوان، و مردمان دیو دو پا و حیوانات دیو چهارپا باشند.دیگر آنکه [مانی گوید] جان در تن دربند و زندانی شده است. چون به‌عقیده‌ی مانی آفریدگار و پشتیبان دنیای جسمانی اهریمن است. از این رو زایش کردن و پیوند خانوادگی را روا داشتن، سزاوار نمی‌باشد. کاشتن نباتات و غلات چه همه اینها همدستی با اهریمن است.»(حال آنکه دین زرتشتی که کشاورزی را اشویی می‌داند)در تاریخ یعقوبی می‌خوانیم: «در زمان شاپور اول در دادستانی، موبدموبدان عقاید مانی را مردود اعلام کرد و مجعول بودن آن‌را به اثبات رساند و شاه را از او بر حذر داشت. مانی که جان خود را در خطر دید در سال 251م مجبور ترک ایران شد و به سغد و ترکستان پناهنده شد و در آنجا به تبلیغ دین خویش در میان صحراگردان مشغول شد.»در کتاب سوم دین‌کرد، از گفت‌وگوی موبدموبدان در دادستان با مانی چنین سخن رفته است:«موبد:کین وارون به دل نه باید داشتن.مانی:تن مردم خود لانه کین و دیگر دروجان است.موبد:آزمندانه انبار نباید ساختن.مانی:[کشت]نه باید ورزیدن، و بدین چاره،انبار خورش و دارش مردم باید نابود کردن، و جان نیوشاگان را آزمندانه باید انباردن.موبد:میهمان نیک باید پذیرفتن.مانی:خانه اصلا" نباید ساختن تا اندر آن میهمان به توان پذیرفتن.موبد: زن از تخمه باید کردن(از تبار و خویشان)مانی: گزیدگان را، برای پیوند رایانیدن، زن کردن جرم است، چه از تخمه خویشان باشد چه از بیگانه.موبد: اندر شکایت و دفاع قضایی دادستان راست باید رایانیدن.مانی: دادستان و داد و داور از جهان باید برچیدن.موبد:از بیدادانه کشتن گاوان و گوسپندان باید پرهیختن.مانی:به جهان [کشت] نه باید ورزیدن ،نگهداری همه مردمان را باید برچیدن و گوسپند و مردمان را بدین سان از میان بردن.موبد:گیتی را نه اصل باید پنداشتن.مانی:شالوده گیتی یعنی پوست دروج.موبد:چیز گیتی(مادی) را به یزدان باید فراز هشتن.مانی:چیز گیتی را خواستن گناه است و آفریننده و تولید کننده چیز مادی بزه گر است.موبد:چیز مینوی(معنوی) را خود برای خویش باید خواستن.مانی: مینوی نیک اندر توقف آراستگی است و امیدی به نجات نیست.موبد:دروج از تن بیرون باید کردن.مانی:خود تن مردم دروج است.موبد:یزدان به تن میهمان باید کردن.مانی:یزدان به تن میهمان نبود بلکه اندر تن بسته و اسیر است.موبد:برای جهان ویراستن، این و آن جای،اندر این و آن خویشتن باید ویراستن. مانی:جهان را هرگز ویراستار نبود.»پس از درگذشت شاپور اول، مانی دوباره به ایران بازگشت و فعالیت‌هایش را در دوران حکومت هرمزد اول ادامه داد. «کرتیر هرمزان» موبدان موبد کشور در روزگار بهرام یکم نفوذ فراوانی به دست آورد و در دوره همین پادشاه است که مانی در پیکار(:مناظره) با او شکست می‌خورد و محکوم می‌شود، و مروجان آیین مانوی تحت تعقیب قرار می‌گیرند...ابن‌حزم [و ابن نبابه] روایت می‌کند: «چون مانی دروج خویش پیش بهرام شاه آورد، بهرام فرمود که اندر اوو موبد موبدان انجمن بسازند برای پیکار(مناظره).موبد موبدان فرمود که: به چه چیز ما را فراز خوانی؟[مانی پاسخ] گفت که: به هشتن گیتی(رفض الدنیا) و ویرانی‌اش، خود داری از آمیزش با زنان و گسستن دوده، تا جخان نسامند گنده(:العالم الجسدانی الفاسد) نابود گردد. جان‌های پاک ایزدی(الارواح الطاهره الالهیه) با تن‌های ناپاک اهریمنی (الابدان النجسته الاهرمنییه) آمیخته‌اند. یزدان از این آمیزش آزار بیند، و رامشش جدایی اندر ایشان است، تا دام دیگری باز پیدا آورد، و جهان دیگری، به کامش از نو بسازد.آنگاه موبد موبدان فرمود: آیا ویرانی بهتر است یا آبادانی؟[مانی] پاسخ داد که: ویرانی تنها آبادانی جانهاست.[موبد] پرسید که: پس بیاگاهان مان که، کشتن تو آبادانی است یا ویرانی؟[مانی] پاسخ گفت: آن ویرانی تن است.[موبد] فرمود که: پس سزد کشتن‌ات، تا تن‌ات ویران گردد و جانت آبادان.پس دروند[مانی] سترد بود.»ثعالبی نیز برانجام این پیکار(مناظره) تایید دارد و شرحی بر آن نوشته، در سال 1980 نیز برگه‌هایی از متون مانوی در «تورفان چین» یافت شد که در آن صحنه‌ای از پیکار مانی و موبد بزرگ ثبت شده است.کتاب چهارم دینکرد از مانی نقل می‌کند: «آمدم پیش شاه گفتم که درود بر تو از یزدان!شاه گفت که: از کجایی؟گفتم که: پزشکم از بابل زمیناندر واپسین دیدار مانی و بهرام شاه، برای بهرام [و موبدان] دیگر هویدا بود که مانی پزشکی تن نکند، چه تن را پلید داند، کشت نورزد، چه زمین را از مدفوع دیوان شناسد، شهر نپاید، زیستن را فلاکت داند و...»در یک متن پهلوی به پارسیگ خوانیم که: «[بهرام] با خشم به خداوند [مانی] بدین‌سان گفت که: ای [مرد] به چه درد می‌خورید؟ نه به کارزار شوید، و نه نخجیر کنید. اما شاید این پزشکی و این درمان را بایسته‌اید، این نیز نکنید!»در سال 1986 «سورن گیورسن» عکس‌هایی از متن کتاب کفالیه که بر روی پاپیروس به زبان قبطی نوشته و در مصر یافت شده بود منتشر کرد. در آن متن کفالیه سخن از مردی مزدیسن [آذرپاد مهراسپند] آمده است که با مانی انجمن کرد. او بهنگام پیکار با مانی مقام داور(قاضی) را داشته است(یک اشتباه و یا تعمد تاریخی).بر اساس متن کتیبه‌های کرتیر، وی در آن زمان دارای عنوان ریاست دادگاه عالی کشور(قاضی)بود و محتملا" او بود که در آن دادستان دینی حکم به ((و چرکرد مرگ ارزانی)) مانی داد...مسیحیان از هیچ دشمنی با دین مانی فروگذاری نداشتند، زیرا به زعم آنان اصل و اساس ایمان عیسوی را متزلزل می‌کرد. یکی از غشریون عیسوی بنام «آگوستینوس» که 9 سال آیین مانوی داشت، آنگاه که بازگشت مانویت را مورد حمله‌های بسیار شدیدی قرار می‌داد. در رساله «اعمال شهدای کرخا» از متون مسیحیان چنین می‌آید: «در زمان شاپور، مانی که مخزن شیطنت و شرارت بود، انجیل شیطانی خود را قی می‌کرد...» این ادبیات گفتاری خود موید نگاه خسمانه‌ی مسیحیان نسبت به مانویان است.اگر بخواهیم به حقیقت ایمان و اخلاق مانویان پی‌ببریم، باید کتاب «خوستووانیفت» مشهور به اعتراف‌نامه سماعون(نیوشاگان) را بخوانیم که ترجمه آن به زبان ترکی قدیم(اویغوری) تا امروز باقی مانده، اعتراف نامه‌ی دیگری خاص برگزیدگان به زبان سغدی نیز بدست آمده که توسط پروفسور هنینگ منتشر شده است.پس از حمله اعراب به ایران خلفای تازی تا چند سده در کار از میان بردن مانویان بودند، مهدی خلیفه عباسی هنگام مرگ به فرزند خویش هادی سفارش می‌کند که مانویان و زندیکان را از روی زمین براندازد، هارون الرشید و مامون برای شناسایی مانویان و کشتار آنان ترفندی کثیف به کار می‌بستند و آنها را وا می‌داشتند که مرغی را سر ببرند و چون آزار جانداران در آیین مانی روا نیست، آنان با سرباز زدن از این فرمان دین خویش را آشکار می‌کردند و ناجوان‌مردانه کشته می‌شدند. مانویان پس از اسلام گاهی با واژه زندیق(=زندیک) و گاه با واژه نغوشاک(=نیوشاگ) شناخته می‌شدند.نظام اجتماعی مانویان: جامعه مانوی از نگاه دینی، مرکب از 5 طبقه بود: طبقه اول 12 نفر رسول(به پهلوی فریستگان)، طبقه دوم 72 نفر اسقف (به پهلوی اسپسگان)، طبقه سوم 360 تن شیوخ(به پهلوی مهشتگان)، طبقه چهارم برگزیدگان(به پهلوی ورگزیدگان)، و طبقه پنجم سماعون (به پهلوی نیوشاگان).بخش اصلی پیروان مانی را دو بخش آخر تشکیل می‌دادند، گروه برگزیدگان افرادی بودند که همه‌ی دستورات مانی را موبه‌مو به کار می‌بستند، گروه دوم که اکثریت پیروان بودند نیوشاگان یا توده مومنین نامیده می‌شدند که طاقت تعالیم دشوار برگزیدگان را نداشته و قادر به بکار بستن همه دستورات مانی در زندگی نبودند اما سر به فرمان برگزیده‌گان می‌زیستند، شیوه زندگی را از ایشان فراگرفته و برای رسیدن به روشنایی از آنها پیروی می‌کردند. بر مبنای فلسفه مانی، برگزیدگان مومنین راستین او بودند، کسانی که باشدت عمری را به ریاضت و صوفیگری گزرانده و در نهایت وارد بهشت وعده داده شده مانی می‌شدند، اما مومنین پست‌تر که در طبقه پایین‌تری قرار می‌گیرند، نیوشاگان (نیوشاگ واژه‌ای پارسی است که جدا شده از نیوشیدن یا شنیدن به دل و جان است) آنها مردمانی بودند که هنوز از علایق مادی منزه نشده بودند، بار دیگر بر حسب اختلافات احوالی که دارند تحت شرایطی مختلف به این عالم پس رانده می‌شوند(تناسخ روح)، سایر مردمان هم از هر کیش و مسلکی باشند حال خوب یا بد به جهنم روانه می‌شوند؟!عدالت و بهشتی که تنها شامل حال صوفیان تارک دنیا ذوب در باورهای مانی می‌شود؟ مانی معتقد بود که پیروان او نباید در پی اموری بر آیند که اسباب ثروت و آسایش دنیوی و مادی گردد. او خوردن گوشت حیوانات و شرب شراب و چیدن گیاهان را، بلطبع کشاورزی را حرام و مترود می‌دانست. در یک متن مانوی به پارسیگ آمده است:«آن واخش گفت که: دینی که آوری چیست؟گفتم [مانی] که: گوشت نخورم، می نخورم، از زن دوری کنم و پرهیزم.»وی به پیروان خود اندرز کرده بود که بیش از غذای یک روز و لباس یک سال از مال دنیا برنگیرند و بایستی بی زن زندگانی کنند(سیسینیوس خلیفه مانی و جانشین او بر این نکته تاکید دارد). البته مومنین طبقات پستتر جامعه مانوی یعنی نیوشاکان از این قواعد سخت که مخصوص برگزیدگان بوده تا حدودی معاف بودند، این قواعد سخت ره‌آورد سفر مانی به هند و افکار صوفیان هندی بود. نیوشاکان می‌توانستند گوشت بخورند (بشرطی که خود آن حیوان را نکشته باشند) می‌توانستند زن اختیار کنند بشرطی که بکوشند به دنیا دلبستگی زیاد پیدا نکنند. بر نیوشاکان واجب بوده که غذای طبقه برگزیدگان را فراهم کنند، زیرا برگزیدگان حق نداشتند برای تهیه خوراک خود گیاهان را بچینند(معتقد بودند با این کار ذرات نورانی درون گیاه را نابود می‌کنند) از این رو زراعت هم نمی‌کردند، در عوض برگزیدگان برای بخشش گناه چیده شدن گیاهان بوسیله نیوشاکان برای آنها دعا کرده و طلب بخشش می‌کردند. به این منظور نیوشاکان در مقابل برگزیدگان می‌بایست زانو می‌زدند و خوراک را تقدیم کرده، سپس از گناه چیدن گیاهی که برای تهیه خوراک خود برگزیدگان چیده بودند طلب بخشش می‌کردند...پرداخت زکات و گرفتن روزه و گزاردن نماز تکلیف عمومی بوده و همه طبقات را شامل می‌شد. در هر ماه 7روز، روزه می‌گرفتند و در هر شبانه روز 4 بار نماز می‌خواندند و پیش از هر نماز وضو می‌گرفتند. در صورت فقدان آب با خاک تیمم می‌کردند، در هر نوبت نماز، 12 بار به سجده می‌افتادند. نیوشاگان یکشنبه را و برگزیدگان دوشنبه را مقدس می‌شمردند، چه مانویان هفته را پذیرفته بودند. صدقه دادن از واجبات این دین بود ولی مانویه از دادن آب و نان به کفار خوداری می‌کردند، زیرا که این عمل را موجب پلید شدن ذراتی از نور که مستور در آب و نان است می‌دانستند، اما از دادن لباس و پول و چیز دیگری که از ذرات نور خالی است، مضایقه نمی‌کردند...مشهور است که مانی به سال 276م و در اواخر حکومت بهرام اول در زندان بدرود حیات گفت، بنا به یک روایت شرقی وی را مصلوب کردند و سپس پیکر وی بر سردر یکی از دروازه‌های شهر «گندی‌شاپور» (جندی شاپور) آویختند، از آن پس آن دروازه به باب مانی مشهور گشت! در ترجمه متون مانوی(1) از این روز به عنوان روز جان‌باختن مانی یاد کرده‌اند: [مانی] با شادی بزرگ و با خدایان روشنی‌ها و با نوای چنگ و سرود شادی پرواز کرد... و جاودان بماند به نزد یزدان... چهار روز گذشته از شهریورماه، شهریور روز، در استان خوزستان و به شهر بیلاباد (گندی شاپور)، که او پرواز کرد . . . به سوی سرای فروغ(2).آنگونه که از متون مانوی برمی‌آید، روز مرگ مانی در نزد مانویان یکی از بزرگترین روزها قلمداد شده مانویان به یادگار مرگ نبی خویش آن روز را عید بما نامیدند و هر سال به یاد او جشن می‌گرفتند...آئین مانی تا قرنها پس از درگذشت وی در گستره جغرافیایی وسیعی از ترکستان تا مصر رواج داشت و مردمانی از فرهنگ‌ها، زبان‌ها و نژادهای مختلف را در بر می‌گرفت و جایگاهی بزرگ در شناخت میراث فرهنگی و روان‌شناسی تاریخی افکار بشری را بخود اختصاص داده است، در اواخر قرن ششم میلادی در مذهب مانی تجزیه‌ای رخ داد و مانویان شرق خود را «دین آوران» نام نهادند و از مانویان غرب که خود را «دین داران» می‌نامیدند جدا شدند، این جدایی را بنوعی می‌توان مرتبط با سازگار شدن آیین مانی با فرهنگ مردمان آن سامان دانست.

به کوشش تارنمای امرداد
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.