اجازه ویرایش برای همه اعضا

فرعون

نویسه گردانی: FRʽWN
این واژه معرب واژه مصرى(قبطى) پِرآ Peraa هست. شایسته ایرانیان نیست که واژگان یونانى - رومى - هندى یا مصرى را معرب و از غربال تازیان بیان کنند اگر واژه ى یونانى باید در پارسى به کار رود شایسته است به شیوه و منش ایرانیان و زبان پارسى باشد و نه تازى! ایرانیان
در بیان پ ژ گ چ ناتوان نیستند و این واج ها برعکس تازیان جزو گوشت و خون زبان شکرریزشان هست، و بیشتر این نام ها و واژگان پیش از ورود تازیان نیز در ایران شناخته شده بوده و به کار مى رفته است ، از طرفى این واژه در زبان انگلیسى فَرو Pharaoh و در فرانسه Pharaon
و در یونانى فَرَاُ Farao گفته مى شود . بنابراین درست است که بگوییم و بنویسیم : فِرون Feron هیپوکراتیس Hipokratis و نه بقراطx پیساگوراس Pisagoras(نه فیثاغورثx) ----------- اِکلیدِس Eklides (نه اقلیدسx) سُکرات Sokrat (نه سقراطx) اَرَستو Arastu (نه ارسطوx) آرتیمیس
Artimis (نه ارطاماسیاx) اَنگلیون اِنگیل Engil-Angelion (انجیلx) اُرگانونOrganon (نه ارغنونx) اتلس Atlas (نه اطلسx) اَپیون Apion (نه افیونx) اَکاکیا Akakia (نه اقاقیاx) اِکْلیم Eklim (نه اقلیمx) اُکیانوس Ocianus (نه اقیانوسx) پَتلموشPatalmush (پهلوى) یا پتلمیوس
Patlamius (نه بطلمیوسx) کُنستانتینوپول Konstantinopol (نه قسطنطنیهx) کِیسَر Keysar (پهلوى: این واژه پارسى ست) نه قیصرx آندیوک Andivak (پهلوى) یا اَنتاکیاAntakia (نام شهرى باستانى در روم شرقى) (نه انطاکیهx)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام عامی است ملوک مصر قدیم را چون شاه و ملک برای ما. (از یادداشتهای مؤلف ). در یونانی فرئون ۞ ، محتمل است ک...
فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) لقب ولیدبن مصعب است و او اول فراعنه ٔ مصر است . (برهان ). این شخص نامش منس ۞ بوده و اولین پادشاه مصر بعد از و...
فرعون . [ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام پدر خضر. (از منتهی الارب ).
آل فرعون . [ ل ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) کسان فرعون .- مؤمن آل فرعون ؛ گویند از آل او تنها خِربیل یا شمعان نام ایمان داشت و ایمان خویش می نهفت . ...
فرعون وار.[ ف ِ ع َ / عُو ] (ص مرکب ، ق مرکب ) آنکه زور گوید و سرکشی کند یا خود را خداوند جهان خواند : فرعون وار لاف اناالحق همی زنی وآنگاه ق...
باغ فرعون . [ غ ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) در حوالی قاهره از توابع کشور مصر (کرسی آن مملکت ) باغی است که آنرا باغ فرعون گویند و در آنجا درخت بلسان ...
جام فرعون . [ م ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام جامی که فرعون در آن شراب میخورد. پیاله ٔ خاص فرعون . جام شرابخوری فرعون . و رجوع به جام فرعونی و ...
اصابع فرعون . [اَ ب ِ ع ِ ف ِ ع َ / عُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شبیه مراوید ۞ است در درازی انگشت و از بحر حجاز آنرا می آورند. (قطر المحیط) (...
فرعون ثانی . [ ف ِ ع َ ن ِ ثا ](اِخ ) لقب ولیدبن عبدالملک پادشاه مصر. (از تاریخ حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 253). این شخص نامش ولیدبن ...
فرعون موسی . [ ف ِ ع َ ن ِ سا ] (اِخ ) نام پادشاه مصر که معاصر موسی بن عمران پیامبر بنی اسرائیل بوده است . هاکس نویسد: اکثری از علماء آثار م...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.