اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاشاک

نویسه گردانی: ḤAŠAK
حاشاک . (ع صوت ) دور باد از تو :
پس بگویند بنده را حاشاک
مردکی ریش گاو و کون خر است .

انوری .


مهر از تو توان برید هیهات
کس بر تو توان گزید حاشاک .

سعدی .


تو بحری و هر دو کون خاشاک
خاشاک درون بحر، حاشاک .

سلمان ساوجی .


رود بخواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک .

حافظ.


|| (اِ) چوبی بزرگ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.