اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روین

نویسه گردانی: RWYN
روین . [ ی َ ] (یونانی ، اِ) اسم یونانی فوةالصبغ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عروق الخمر. (منتهی الارب ). روناس . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). به هندی مجیهنه . (از غیاث اللغات ) :
آنجا که حسام او نماید روی
از خون عدو شود گیا روین .

عسجدی (از اوبهی ).


یکی پله است زین منبر مجره
زده گردش نقط از آب روین .

منوچهری .


زین هردو زمین هرچه گیاه روید تا حشر
بیخش همه روین بود و شاخ طبرخون .

عنصری .


۞
اینجا ز نهیب زرد چون شمشاد
آنجا ز نشاط سرخ چون روین .

مسعودسعد.


فروزدند یکایک به صیدگاه بلا
بساط خاک به روین ردای روز به قار.

مسعودسعد.


هر لحظه مرا به کام دشمن تو کنی
خون در تن من خشک چو روین تو کنی .

سیدحسن غزنوی .


پر است در تن تو فضل و مردمی و خرد
چو بوی در گل سوری و رنگ در روین .

سوزنی .


بر روی من ز دیده چکان آب روین است
بی آن رخی که شسته مگر ز آب روینش .

سوزنی .


با جان من اگر نه هوای ترا رگیست
خون خشک باد در رگ جان همچو روینم .

انوری .


آن کز نهیب تف ّ سموم سیاستش
خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است .

انوری .


ز تف ّ هیبت او در دلش ببندد خون
چنانکه بر تن عناب ودر دل روین .

تاج المآثر (از شرفنامه ٔ منیری ).


آری ز هند عود قماری برم به روم
گر حمل ها به هند ز روین درآورم .

خاقانی .


کمند افکنم در سر ژنده پیل
ز خون بیخ روین برآرم ز نیل .

نظامی .


فروداشت چون باره لختی ز تک
چو روین بیفسرد خونها به رگ .

رضاقلی خان هدایت .


رجوع به روناس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
روین . [ ی ِ ] (ص نسبی ) صورت مخففی از رویین . (یادداشت مؤلف ). رویین . (ناظم الاطباء) : سکندر بدو گفت من روینم ۞ از آزار سستی نگیرد تنم . ...
روین . [ ] (اِخ ) شهری است به ناحیت کرمان با چاههای بسیار که آب از آن خورند و کشت و برز بر آب چاه کنندو نعمتی فراخ و هوایی معتدل . (حد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.