اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرهنگی

نویسه گردانی: SRHNGY
سرهنگی . [ س َ هََ ] (حامص مرکب ) عمل سرهنگ . سرداری . مهتری . سروری :
چون حرز توام حمایل آمود
سرهنگی دیو کی کند سود.

نظامی .


به سرهنگی حمایل کردن تیغ
بسا مه را که پوشد چهره در میغ.

نظامی .


نام خود داغ کرد بر رانش
داد سرهنگی بیابانش .

نظامی .


مرا ملامت دیوانگی و سرهنگی
ترا سلامت پیری و پای برجایی .

سعدی .


رجوع به معانی سرهنگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غلامرضا خان سرهنگی فرزند ارشد سرهنگ موسی خان حسنوند و از خوانین معرف ایل حسنوند بود. غلامرضا خان از مردان شجاع ، خوش سیما ، و سخاوتمند لرستان بودن و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.