اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاوس

نویسه گردانی: ṬAWS
طاوس . [ وو ] (اِخ ) موضعی است در نواحی بحر فارس ، که غُلاّب حضرمی مالک آنجا بود، از طریق دریا لشکری بدان جای گسیل کرد، چون خلیفه ٔ وقت (عمربن الخطاب ) اجازه ٔچنین امری بدو نداده بود، بر او خشم گرفت . و او را از شغل بازداشت ، او نیز شبانگاه بسوی کوفه نزد سعدبن ابی وقاص که از یارانش بود شد، سعد نیز او را معاضدت میکرد تا آنکه در ذی قار کشته شد. (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
طاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . ۞ پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن ، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلا...
طاوس . [ وو ] (اِخ ) یکی از ابنیه و آثار سلاطین صفویه در شهر اصفهان .
طاوس . [وو ] (اِخ ) نام جد ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن طاوس بن هرمزدبن ملک بن شیبان است . نام طاوس به روایتی مرزبان بود علمدار مرتضی علی ر...
طاوس . [ وو ] (اِخ ) نام مادر المستنجد باﷲ ابوالمظفر یوسف بن المقتفی . از خلفای عبیدیان (فاطمیان ) زنی گرجی بوده است . رجوع به تاریخ الخلفا ...
طاوس . [ وو ] (اِخ ) معاصر عمربن عبدالعزیز که در ده کلمه به عمربن عبدالعزیز موعظه کرده است . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 126 شود.
طاوس . [ وو ] (اِخ )نام زوجه ٔ اصفهانی فتحعلیشاه قاجار که وی تخت طاوس دوم را بنام وی ساخته است .
طاوس . [ وو ] (اِخ )یکی از سرداران عظیم الشأن دوره ٔ تیموری ، که بر امیرتیمور یاغی شد، و در سال 797 هَ . ق . به امر و فرمان آن صاحبقران بقت...
طاوس . [وو ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل . در ده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد و سه هزارگزی خاوری راه مالرو برج میرگل به ...
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن احمد. کنیت وی ابوالحسن ، و محدّث است .
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن کیان . از تابعین بود. (تاریخ گزیده ص 847).
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.