اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استاد

نویسه گردانی: ʼSTAD
استاد. [ اُ ] (اِخ ) لقب ابوالبرکات ، طبیب ، صاحب کتاب معتبر، و چون در طب استاد گویند مراد او باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
استاد. [ اُ ] (ص ) (معرب آن نیز استاد و استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد) ۞ . ماهر. بامهارت . صاحب مهارت . حاذق . (دهار) (ربنجنی ) : از غ...
استاد. [ اِ ] (فعل ) این فعل در زبان پهلوی مورد استعمال داشته است و در فارسی نادر آمده است : [ ابومسلم ] به حلوان شد، باز خلعتها آوردند، ب...
استاد. [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (از یونانی ستادین ۞ ) نزد یونانیان مقیاس طول به اندازه ٔ 600 گام یونانی . استاد یونانی معادل 185 گز (متر) ب...
استاد. [ اُ ](اِخ ) یکی از نامداران ایران به زمان خسرو پرویز.
استاد. [ اُ ] (اِخ ) ۞ ادرین وان . نقاش به اسلوب و شیوه ٔ هلندی ، مولد وی لوبِک بسال 1610 م . و وفات در آمستردام بسال 1685. وی در پرداختن...
استاد، اِ سْ (بن‌واژه کوتاه = مصدرمرخم از استادن. ) پایداری. مقاومت. ایستاده گی || ایستادن. || گونه‌ی گذشته‌ی ساده از بن واژه‌ی استادن. ثنـا گفـت بـر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
استاد ازل. {اُ اَ زَ} آموزگار و معلم ازلی، کنایه از خداوند و پروردگار در افسانه آفرینش. //////////////////////////////////////////////////////////////...
پیش استاد. [ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میمند بخش شهربابک شهرستان یزد واقع در 47 هزارگزی شمال خاوری شهر بابک و 16 هزارگزی راه فرعی نجف آباد...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.