اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلندر

نویسه گردانی: KLNDR
کلندر. [ ک َ ل َ دَ ] (ص ) مردم ناتراشیده و ناهموار و لک و پک را گویند. (برهان ). چون چوب کنده ٔ ناتراشیده ٔ قوی هیکل را کلندر خواندندی ۞ بعضی مردم ناهموار و ناتراشیده را به این نام خواندندی ، رفته رفته مردمی که برای منفعت دنیا و عدم میل به کسب و کار و زحمت کشیدن از روزگار به لباس درویشی و گدایی درآمدند به این اسم موسوم شدند و نامی که اول مذموم بود آخر ممدوح شد و اکنون بمعنی مقام بلند در طریقت استعمال می شود و قلندر معرب آن است . (آنندراج ). مردم ناتراشیده و ناهموار و قلندر. (ناظم الاطباء). و رجوع به قلندر و کلندره شود. || (اِ) چوب کنده ٔ ناتراشیده را گفته اند که آن را گاهی در پس در اندازند تا در گشوده نگردد. (برهان ) (از فرهنگ فارسی معین ). چوب گنده که در پس در افکنند که در باز نگردد. (آنندراج ). چوب گنده ٔ ناتراشیده که در پس در افکنند تا در گشوده نگردد. (ناظم الاطباء). || چوب کنده ٔ ناتراشیده که سوراخ کرده و پای گناهکاران و مجرمان و گریزپایان محکم کنند. (از برهان ). بمعنی کند پای مجرمان نیز آمده . (آنندراج ). کنده ای که بر پای مجرمان و گنهکاران و گریزپایان گذارند. (ناظم الاطباء) :
بر گردن مخالف و بر پای دشمنت
نکبت کند دو شاخی و محنت کلندری .

پوربهای جامی (از فرهنگ رشیدی )


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کلندر. [ ک ُ ل ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالای شهرستان نهاوند است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.