راش
نویسه گردانی:
RʼŠ
راش راش نام فارسی: نام عربی: «زان»، «نَبَعْ»، «شجرۀالنبع»، «بشجیر»، «شوحَطْ» و «شریان» نام انگلیسی: نام محلی: در گیلان، کلارستاق، کجور «راش»، در نور «چلَرْ و چلْهَرْ»، در مازندران «مِرْس»، در منجیل و عمارلو «راجْ»، در گرگان رود «قزل آغاج»، در آستارا
«قزلگز» و در طوالش «آلاش»، «آلوش» و «اَلاش» نام برده میشود. در برخی مدارک برای درختان راشی که در ارتفاعات بالای جنگل میروید، «نَبَعْ» و آنچه که در میانبند م نام فرانسوی: درخت Hêtre و به زبان محلی غیرعلمی Foyard و میوه Faîne نام علمی: نام علمی گونهای که
در جنگلهای ایران میروید: Fagus orientalis Lipsky. نام در کتب طب سنّتی: «زان»، «نَبَعْ»، «شجرۀالنبع»، «بشجیر»، «شوحَطْ» و «شریان» مترادف: F.Hohenackeriana Palib. ,F.sylvatica var macrophylla Hohen. و ... خانواده: Fagaceae جنس: Fagus مشخصات و ویژگی ها گونهای
از راش که راش اروپایی گفته میشود، نام علمی آن F.sylvatica L. است که در جنگلهای اروپا انتشار دارد و بهطوریکه در اسامی فوق مشاهده میشود، گیاهشناسان راش ایران را واریتهای از راش اروپایی میدانند. راش درختی است بسیار بلند، تنه اصلی آن استوانهای راست و
بلندی آن تا 35 متر میرسد. پوست تنۀ آن به رنگ فیلی یا خاکستری مایل به سبز نازک، لیز و صاف است. تاج آن تخممرغی پرشاخه و برگهای آن ساده بیضی با دندانههای ریز و در کنار برگها دارای مژه و تارهای کوچک سفید برّاق است. جوانههای راش دراز و نوکتیز است. میوۀ آن
مثلثی و به شکل چهار وجهی و نوکتیز است. ریشۀ درخت راش خیلی وسیع و گسترده و در قسمت بالای خاک مستقر است. گلهای آن نر و ماده. گلهای نر بهصورت شاتون قرمز و ارغوانی و آویزان و گلهای ماده دوبهدو در داخل محفظهای قرار گرفتهاند که درنتیجه دو عدد دانه در هر
میوه تشکیل میشود. گلهای از اوایل بهار ظاهر میشوند و معمولاً در پاییز میرسد و خشبی میشود. دانشنامه شفا سنتر
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
راش . (ع ص ) ۞ سست و ضعیف . (آنندراج ).- جمل راش ؛ شتر سست پشت . (منتهی الارب ). شتر پست پشت . (ناظم الاطباء). || شتری که صاحب گوش بسی...
راش . (ع اِ) ۞ پر مرغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مرغی که پر درآورده . (از اقرب الموارد).
راش . (اِ) توده و انبار غله ٔ پاک شده را گویند مرادف جاش . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از فرهنگ رشیدی ). توده و انبار غله .(غیاث اللغات )...
رعش . [ رَ] (ع مص ) یا رَعَش . لرزه گرفتن کسی را و لرزیدن او.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). لرزان شدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). ...
رعش . [ رَ ع ِ ] (ع ص ) مرد بددل و ترسنده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جبان . (از اقرب الموارد). || آنکه می لرزد. (مهذب الاسماء) (از اقرب...
رعش . [ رَ ع َ ] (ع مص ) رَعش . رجوع به رَعش شود.