اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رب

نویسه گردانی: RB
رب . [ رَ ] (از ع ، اِ) لغتی است در رَب ّ که گاهی مخفف آید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). لغتی است در رب که از نامهای خداوند تبارک و تعالی باشد. (ناظم الاطباء). در فارسی نیز معمولاً مخفف آید مگر درمقام عطف و اضافه و بندرت شعر و جز آن :
گویدْت نرم نرم همی کاین چه جای تست
بر خویشتن مپوش و نگه دار راز رب .

ناصرخسرو.


انت فیهم بتو رب خوانده و ما کان اﷲ
کی عذاب از پی ماکان بخراسان یابم .

خاقانی .


از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب .

مولوی .


خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجه ٔ تقلیب رب .

مولوی .


آواز به شش جهت درافتاد
از غفلت دیو و سطوت رب .

ملک الشعراء بهار.


و رجوع به رَب ّ شود.
- یا رب ؛ کلمه ٔ ندا، یعنی ای پروردگار من . (ناظم الاطباء). حرف ندای عربی است با تشدید رب که درفارسی مخفف آید و بصورت صوت ندا و تعجب و تحسر بکاررود :
یا رب چو آفریدی رویی بدین مثال
خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب .

شهید بلخی .


یا رب چرا نبرّد مرگ از ما
این سالخورده زال بن انبان را.

منجیک .


یا رب مرا به عشق شکیبا کن
یا عاشقی بمرد شکیبا ده .

اورمزدی .


یا رب تو گِلم سرشته ای من چه کنم
وآن خشم و غضب تو رشته ای من چه کنم .

(منسوب به خیام ).


یا رب تو کریمی و کریمی کرم است
عاصی ز چه رو برون ز باغ ارم است .

(منسوب به خیام ).


یا رب چه بود آن تیرگی وآن راه دور و نیمشب
از جان من یکبارگی برده غم جانان طرب .

سنائی .


اینکه می بینم به بیداری است یا رب یا به خواب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب .

انوری .


یا رب ز دست گردون چه سحرها برآمد
گرنه از آن قواره نیمی کنند کمتر.

خاقانی .


دزد نحل است جان عالم را
الامان یا رب از چنین دزدی .

خاقانی .


باد دعاهای خیر در پی او تا دعا
اول او یا رب است وآمین پایان او.

خاقانی .


یا رب ز حال آدم و رنج من آگهی
خود کن عتاب گندم و خود ده جزای نان .

خاقانی .


یا رب بوقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش .

حافظ.


حافظ وصال میطلبد از ره دعا
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن .

حافظ.


یا رب این شمع شب افروز ز کاشانه ٔ کیست ؟
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ٔ کیست ...
یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
درّ یکتای که و گوهر یکدانه ٔ کیست ؟

حافظ.


یا رب این کعبه ٔ مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین منست .

حافظ.


در دل هوس گناه و بر لب توبه
زین توبه ٔ نادرست یا رب توبه .

جامی .


به آن درخت ْ زیان یا رب از خزان مرساد
که زیر سایه ٔ خود مرغ بی پری دارد.

آذر بیگدلی .


یا رب چه جهان است این یا رب چه جهان
شادی به ستیر بخشد و غم به قپان .

صفار.


یا رب ستدی ملک ز دست چو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
از گردش روزگار معلومم شد
پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی .

(منسوب به لطفعلی خان زند).


مانده ام در شکنج رنج و تعب
زین بلا وارهان مرا یا رب .

ملک الشعراء بهار.


بحق آنکه چهل سال حقپرستی کرد
ز روی صدق ترا خواند در نهان یا رب .

؟


یا رب به رسالت رسول الثقلین
یا رب به غزاکننده ٔ بدر و حنین .

؟


- به یارب آمدن ؛ به دعا برخاستن . زاری ودعا آغاز کردن . به ناله و گریه در حال دعا پرداختن :
هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم
کز دست یارب من یارب به یارب آید.

خاقانی .


- یارب ِ سحری ؛ خواندن خدای در سحرگاهان . دعای سحرگاهی . با دعا و زاری به خدا پناه بردن به هنگام سحرگاه :
چو آه سینه ٔ ایشان ز یارب سحری
تن صحیح مرا کرد رنجمند و سقیم .

سوزنی .


- یارب یارب ِ شب زنده داران ؛ خداخدا گفتن قائم اللیلان :
به یارب یارب ِ شب زنده داران
به امّید دل امّیدواران .

نظامی .


- یارب ِ فریادخوان ؛دعای مظلوم :
داور جانی پس این فریاد جان چون نشنوی
یا رب آخر یارب ِ فریادخوان چون نشنوی .

خاقانی .


- یارب کردن ؛ خدا را خواندن . بدرگاه ایزدی تضرع و زاری کردن :
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم بدرّد یا رب ویارای من .

خاقانی .


- یارب گفتن ؛ خدا را طلبیدن . ای خدایا، خدایا بر زبان آوردن :
گبر گوید هست عالم نیست رب
یاربی گوید که نَبْوَد مستحب .

مولوی .


و رجوع به یا رب در جای خود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
رب . [ رُ ] (ع حرف ) رُب ّ. ربما. ربما گاهی رُب آمده است . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به ربما شود.
رب . [رُ ب ُ ] (ع حرف ) رُب ّ. ربما. ربما گاهی رُب ُ آمده است . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رب . [ رَب ب ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . (ازاقرب الموارد) (از آنندراج ) (دهار) (از مجمل اللغة).پروردگار و خداوند و هو اسم من اسماء اﷲ تعالی ...
رب . [ رَب ْ ب ِ ] (ع منادا، صوت ) مخفف ربی . خدای من : و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تُحْی ِ الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئ...
رب . [ رَب ب ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (از متن اللغة). جمع کردن . (دهار) (تاج المصادر بی...
رب . [ رُب ب / رُ ] (از ع ، اِ) فشرده و عصاره و آب برخی میوه ها یا گیاهها که اندکی جوشانیده شود تا ستبر و غلیظ گرددچون انار و گوجه و سس و ج...
رب . [رُب ب ] (ع مص ) نیکو گردانیدن مشک را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
رب .[ رُب ْ ب َ ] (ع حرف جر) حرف جر، یا اسم . (دهار) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). بسا، و آن حرف جارّ است و درنیاید مگر بر نکره ، یا اسم است...
رب . [ رِب ب ] (ع اِ) رُب ّ. جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی الارب ). رجوع به رباب شود.
ربّ یکی از واژگانی است که در قرآن کریم بسیار به کار رفته است. در قرآن «رب» به معنای خدا هیچ گاه با «ال» یعنی «الرب» استعمال نشده؛ اما آن در معنای «یه...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.