اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طراز

نویسه گردانی: ṬRʼZ
طراز. [ طَرْ را ] (ع ص ) نگارگر جامه . زینت کننده . این صنعت در میان بنی اسرائیل در وقتی که از مصر بیرون آمد معروف بود. (خرو 28، 39، 35، 38، 23) (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
طراز. [ طِ ] (معرب ، اِ) نگار جامه . (منتهی الارب ). معرب است .(منتهی الارب ) (صحاح ). اصل این کلمه تراز فارسی و معرب است ، سیوطی در کتاب «ا...
طراز. [ طِ ] (نف مرخم ) طرازنده . نظم و ترتیب و آرایش دهنده : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکتدار و کار ملک طراز. فرخی .بیشتر درترکیب های به ک...
طراز. [ طِ / طَ ] ۞ (اِخ ) مُعرّب تِراز که نام شهری است در ترکستان . (آنندراج ). شهریست نزدیک به اسپیجاب . (منتهی الارب ). درپایان اقلیم پ...
طراز. [ طُ ] (اِ) کارگاه بت . (فقط در یک نسخه ٔ خطی از فرهنگ اوبهی ).
طراز. [ طُرْ را ] (اِخ ) تارجه . شهری است از شهرهای اسپانیا ۞ .
معرب تراز می باشد که پارسی ست... در معنی برابری و حد اعتدال است... ترازداری یعنی شناخت و ابراز احترام نسبت به هر پدیده...
هم طراز. [ هََطِ / طَ ] (ص مرکب ) برابر. هم سطح . هم باد. (یادداشتهای مؤلف ). || هم ردیف . هم مرتبه . هم رتبه .
شش طراز. [ ش ِ طَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش خلیل آباد واقع در باختر کاشمر، سر راه شوسه ٔ عمومی سبزوار. دارای 6 آبادی . دارای 2502 تن ...
لعل طراز. [ ل َ طِ /طَ ] (نف مرکب ) نگارنده ٔ لعل . (برهان ) : لعل طراز کمر آفتاب حله گر خاک و حلی بند آب . نظامی .|| آفریننده ٔ لعل . (برهان ). ای...
مدح طراز. [ م َ طِ / طَ ] (نف مرکب ) مدح سرای . مدیحه گوی . مدیحه خوان : کاو به صدر اندر بنشسته به آئین ملوک همچنان مدح نیوشنده و من مدح طراز...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.