اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

المع

نویسه گردانی: ʼLMʽ
المع. [ اَ م َ ] (ع ص ) مرد زیرک و تیزخاطر، المعی مثله . (منتهی الارب ). کسی که رای او همیشه بر صواب باشد و در فکر او خطا نیفتد و ناپرسیده از فراست خود معلوم کند، و مرد تیزخاطر و روشن خرد. (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آلما. ا. در بنیان، کلمهٌ عربیِ عالِمَه (بر اصل علم و مؤنثِ عالِم) می باشد که در زبان انگلیسی به alma تبدیل شده است؛ در این زبان، این واژه بصورت های al...
الماء. [ اِ ] (ع مص ) پنهان بردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پنهان بردن دزد چیزی را. (از اقرب الموارد). || منکر شدن حق کسی ...
عالماً. [ ل ِ مَن ْ] (ع ق ) از روی علم . از روی دانش . با علم و اطلاع .
علماء. [ ع ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَلیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ عالِم . (متن اللغة) (ناظم الاطباء) : حسنک امام بود صادق را ب...
علماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعلم . زن کفیده لب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سلنج . زنی که مبتلی به لب شکری بود. (ناظم الاطباء). || ...
صب الماء. [ ص َب ْ بُل ْ ] (اِخ ) آبریزگان : هفت سال قحط افتاده در عهد او [ فیروزبن یزدجرد ] و باران نیامد تا خدای عز و جل رحمت کرد و باران ...
حی الماء. [ ح َی ْ یُل ْ ] (ع ، اِ مرکب ) (اصطلاح کیمیا) جیوه . سیماب . زیبق . رجوع به سیماب شود.
حرف الماء. [ ح ُ فُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آب تره . اوتره . سیسنبریون ۞ . ماماچم چم . مچی . قردامینی (کردامی ). سین . صاحب اختیارات گوید: سیسنفریون ....
بنت الماء. [ ب ِ تُل ْ ] (ع اِمرکب ) قسمی مرغابی . (از المرصع) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طیور و ماهی و هر آنچه با آب الفت دارد و در آن زندگان...
بیت الماء. [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آب خانه . بیت الخلا. بیت التخلیه . بیت الفراغ . (یادداشت بخط مؤلف ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.