اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دری

نویسه گردانی: DRY
دری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دره ٔ کوه چون کبک دری . (یادداشت مرحوم دهخدا). || کبک . کبک دری :
پری دیدار حوری نارون قد
دری رفتار حوری یاسمن خد.

سوزنی (از جهانگیری ).


- کبک دری ؛ نام نوعی از کبک باشد. و در وجه آن بعضی گفته اند که منسوب به دره ٔ کوه باشد و گروهی مرقوم کرده اند که بسبب خوشخوانی دری گویند. (از جهانگیری ). نوعی علی حده است از کبک که به جثه از دیگر کبکان کلان تر و به رنگ بهتر باشد و چون این نوع کبک در دره ٔ کوه بسیار یافته می شود آن را دری می خوانند. (از غیاث ). کبکهائی که در میان دره ٔ کوه پرورش می یابند و بسیار بزرگ ، به قدر خروسی می شوند.(از آنندراج ) (از انجمن آرا). مرحوم دهخدا در یادداشتی باعلامت شک و تردید نوشته است : کبک دری آیا منسوب به دربار شاهان است چنانکه فرانسویها نیز آن را کبک شاهانه ۞ گویند :
تذروان و طاوس و کبک دری
بیابی چو بر کوهها بگذری .

فردوسی .


از لاله همی لعل کند کبک دری پر
وز سبزه همی سبز کند زاغ سیه بال .

فرخی .


مجلس تو ز نکورویان چون باغ بهار
پر تذروان خرامنده و کبکان دری .

فرخی .


تازان چون کبک دری در کمر
یازان چون سرو سهی درچمن .

فرخی .


از قهقهه ٔ قنینه که می زو فروکنی
کبک دری بخندد شبگیر تا ضحی .

منوچهری .


همی رفت جم پیش آن سعتری
چمان بر چمن همچو کبک دری .

اسدی .


چو کبک دری بازمرغ است لیکن
خطر نیست با باز کبک دری را.

ناصرخسرو.


شد کبک دری ز قهقهه سست
کاین پیشه ٔ من نه پیشه ٔ تست .

نظامی .


چندانکه چو باز می پریدم
از کبک دری نشان ندیدم .

نظامی .


روان گشته به نقلان کبابی
گهی کبک دری گه مرغ آبی .

نظامی .


منزل تو دستگه سنجری
طعمه ٔ تو سینه ٔ کبک دری .

نظامی .


نای قمری به ناله ٔ سحری
خنده برده ز کام کبک دری .

نظامی .


خجل روئی ز رویش مشتری را
چنان کز رفتنش کبک دری را.

نظامی .


دیگر نظر نکنم بالای سرو چمن
دیگر صفت نکنم رفتار کبک دری .

سعدی .


- || نام نوایی است از موسیقی . (آنندراج ) :
ساعتی سیوار تیر و ساعتی کبک دری
ساعتی سرو ستاه و ساعتی با روزنه ۞ .

منوچهری .


و رجوع به کبک دری در ردیف خود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
دری . [ دَرْی ْ/ دِرْی ْ / دُ ری ی ] (ع مص ) دانستن چیزی را یا دانستن به نوعی از حیله . و از آن است «لاأدرِ» به حذف یاء برای تخفیف بجای ...
دری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به در به معنی باب . || منسوب به در پادشاه یعنی دربار. درباری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دری .[ دَ ] (اِخ ) (زبان ...) زبان فارسی رسمی معمول امروزه . (یادداشت مرحوم دهخدا). زبان فارسی که نوشتن و سرودن بدان پس از اسلام در ایرا...
دری . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری دژ شاهپور و 14هزارگزی جنوب راه اتومبیل...
دری . [ دُرْ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دُرّ. رجوع به در شود. || درخشان چون در : کنم گنجی از سفته ٔ طبع پرچو پیروزه پیروز و دری چو در....
دری . [ دُرْ ری ] (اِخ ) (ضیاءالدین ...) دانشمند و حکیم ایرانی (متوفی به سال 1334 هَ . ش . در تهران ). او در آراء و عقاید ارسطو، افلاطون ، ابن ...
یک دری . [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص نسبی )یک دره . یک در. صفت اطاقی که یک در دارد : خسروا جانم نژند و تنگدل دارد همی زیستن در بینوایی بودن اندر یک ...
کلمه ترکیبی به معنی پنجره در لهجه ماهشهری، دشتستانی و بوشهری.
پنج‌دری یکی عناصر سنتی معماری ایرانی است. پنج‌دری به طور معمول یک اتاق بزرگ است که در واقع همان تالار اصلی خانه محسوب می‌شود که اغلب اوقات رو به ایوان...
پنج‌دری یکی عناصر سنتی معماری ایرانی است. پنج‌دری به طور معمول یک اتاق بزرگ است که در واقع همان تالار اصلی خانه محسوب می‌شود که اغلب اوقات رو به ایوان...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.