اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بارای

نویسه گردانی: BARʼY
بارای . (ص مرکب ) در اصل : بارأی . دانشمند. خردمند. صاحب رای نیکو :
دلارای و بارای و با ناز و شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم .

فردوسی .


بشاه جهان گفت بوزرجمهر
که ای شاه باداد و با رای و مهر.

فردوسی .


شکیبا و باهوش و رای و خرد
هزبر ژیان را بدام آورد.

فردوسی .


سام نریمان را پرسیدندکه ... آرایش جنگ چیست ، جواب داد که فرّ ارجمند شاه و دانش سپهبد بارای و مبارز هنری . (نوروزنامه ).
نخواهم شدن زو جهانگیرتر
نه زو نیز با رای و تدبیرتر.

نظامی .


رجوع به «با» شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
بارای . [ کذا ] (اِ) جانوریست که از آتش خیزد ۞ . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 529) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).
بارای کند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) رجوع به باراهی کند شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.