اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صلاب

نویسه گردانی: ṢLAB
صلاب . [ ص ُل ْ لا ] (ع اِ) اسطرلاب بود. صاحب برهان و به پیروی از او مؤلف آنندراج آن را بر وزن گلاب ضبط کرده است :
همی باز جستند راز سپهر
به صلاب تا بر که گردد بمهر.

فردوسی .


همه زیج و صلاب برداشتند
بدان نیز یک هفته بگذاشتند.

فردوسی .


منجم بیاورد صلاب را
بینداخت آرامش و خواب را.

فردوسی .


بیاورد صلاب و اختر گرفت
ز روز بلا دست بر سر گرفت .

فردوسی .


برفتند پویان بر شهریار
همان زیج و صلابها در کنار.

فردوسی .


بصلاب کردند ز اختر نگاه
هم از زیج او می بجستند راه .

فردوسی .


بدان منگر که سرهالم بکار خویش محتالم
شبی تا دی بدشت اندر ابی صلاب و فرکالم .

طیان .


بگفت این و صلاب برداشته
به ره دیده بان دیده بگماشته .

اسدی .


رجوع به اسطرلاب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ثلاب . [ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ ثلب .
سلاب . [ س ِ ] (ع اِ)جامه ٔ ماتم . ج ، سلب . (ناظم الاطباء) (غیاث ). جامه ٔ سوگ . (مهذب الاسماء). || (معرب ، اِ) مخفف اسطرلاب و این لفظ اگر چه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.