اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابداً

نویسه گردانی: ʼBDʼ
ابداً. [ اَ ب َ دَن ْ / اَ ب َ دا ] (ع ق ) ظرف زمان است برای تأکید در مستقبل نفیاً و اثباتاً. همیشه . جاویدان :
ابداً یسترد ما وهب الدهَ
َر فیالیت جوده کان بخلا.
|| هرگز. (مهذب الاسماء). هگرز. هیچ . هیچوقت . بهیچ روی . بهیچوجه . معاذاﷲ. پرگس . پرگست :
آز نگردد ابداً گرد آنک
در شکم مادر گردد غنی .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر العیاشی معروف به عیاشی مغربی . از افاضل مغرب است . مدتی دراز در مشرق سفر کرد و «رحله ای » ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی شیبة العبسی . حافظ حدیث بود وکتبی در احادیث نوشته است . از جمله : المسند المصنف .وی به سال 235...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی عصرون ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابن ابی عصرون ابوسعید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علان ، مکنی به ابواحمد و معروف به ابن ابی علان . قاضی اهواز و معتزلی بود.او را تصانیفی نیک است ....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن خلف المطری الخزرجی العبادی المدنی معروف به المطری . حافظ حدیث و مورخ بود.او راست : تاریخ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن حیان الاصبهانی ، مکنی به ابومحمد. از حفاظ حدیث است . نسبت او به جدش حیان است از تألیفات...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن الحسین معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن حکم بن سهل بن عبداﷲبن محمدبن حکم باقشیر معروف به ابن باقشیر. وی فقیه و از مردم حضرموت است . از...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن خصیب معروف به ابن خصیب . یکی از قضاة مصر ومردی قوی النفس و فاضل بود او را کتبی است در رد بعضی ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن زیاد النیشابوری . حافظ حدیث و امام شافعیه ٔ عراق بود. او را تصانیفی است . (از الاعلام زرکلی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.