اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابداً

نویسه گردانی: ʼBDʼ
ابداً. [ اَ ب َ دَن ْ / اَ ب َ دا ] (ع ق ) ظرف زمان است برای تأکید در مستقبل نفیاً و اثباتاً. همیشه . جاویدان :
ابداً یسترد ما وهب الدهَ
َر فیالیت جوده کان بخلا.
|| هرگز. (مهذب الاسماء). هگرز. هیچ . هیچوقت . بهیچ روی . بهیچوجه . معاذاﷲ. پرگس . پرگست :
آز نگردد ابداً گرد آنک
در شکم مادر گردد غنی .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عیسی المروزی ، مکنی به ابومحمد و معروف به عبدان . وی حافظ حدیث و مفتی مرو بود. مدتی در مصر اقامت...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن فرحون الیعمری المالکی . فقیه و از علماء حدیث بود. اصل او از مردم تونس و مولد و منشأاش مدینه است...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن قائم بن المقتدر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به المقتدی بامراﷲ. رجوع به ابوالقاسم عبداﷲ مقتدی و م...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوسعید و معروف به عبداﷲ استرآبادی . وی حافظ حدیث و مورخ بود. اصل او از اس...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن منازل ، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن منازل . صوفی و از اجله ٔ مشایخ نیشابور است . طریقه ای مخصو...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ناجیة البربری الاصل البغدادی از حفاظ حدیث و مردی ثقه بود. او راست : مسند.وی به سال 301 هَ . ق . ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن نافعبن مکرم ، مکنی به ابوالعباس . مردی زاهد و از صلحا بود و از نشابور پیاده به مکه رفت مدت 70 سا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ )ابن محمدبن ناقیا ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا ابوالقاسم عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن وداع بن زیار. رجوع به ابن وداع عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن هبةاﷲ ملقب به شرف الدین و معروف به ابن ابی عصرون . رجوع به ابن ابی عصرون و الاعلام زرکلی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.