اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابداء

نویسه گردانی: ʼBDʼʼ
ابداء. [ اِ ] (ع مص )آغاز کردن . آغازیدن . ابتدا کردن . شروع کردن . سر کردن . سر گرفتن . ابتداء. کار نو و نخستین آوردن . نو آفریدن . || آشکار کردن . پیدا کردن چیزی را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عزبن نصراﷲ انصاری الوزان ملقب به موفق الدین . فاضل بود و در طب معرفتی داشت . مقصوره ٔ ابن درید را تخمیس...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عزیزبن الکنانی . تابعی است و مقامی رفیع داردو در زمره ٔ توابین است . عبداﷲ از مردم کوفه بود و در جنگهای ک...
عبدا. [ ع َ دُل ْلاه ] (اِخ ) ابن عکیم . رجوع به ابومعبد عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علقمة الاسلمی . آخرین صحابی است که به سال 87 هَ . ق . به کوفه درگذشت . در صحیحین 95 حدیث از وی روایت ش...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علوی بن احمد المهاجربن عیسی الحسینی الحضرمی . معروف به حداد فاضل و از مردم تریم (حضرموت ) است .از تألیف...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی معروف بشیخ سدید. شیخ طب دیار مصر بود. به خدمت العاضد درآمد و عمری دراز یافت .وی به سال 592 هَ . ق ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن جارود النشابوری ، مکنی به ابومحمد معروف به ابن الجارود. مجاور مکة و از حفاظ حدیث بود. او راست : الم...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن خلف اللخمی المری الرشاطی معروف به رشاطی . از علماء حدیث و از مردم (مریه ) اندلس است . ا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن سلیمان بن حمائل مشهور به ابن غانم . شاعر است و به حدیث اشتغال داشت . ولادت و وفات او به ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن مکتفی المعتضدمعروف به المستکفی باﷲ. از خلفاء دولت عباسی عراق است . بعد از خلع المتقی باﷲ به سال ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.