اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابداء

نویسه گردانی: ʼBDʼʼ
ابداء. [ اِ ] (ع مص )آغاز کردن . آغازیدن . ابتدا کردن . شروع کردن . سر کردن . سر گرفتن . ابتداء. کار نو و نخستین آوردن . نو آفریدن . || آشکار کردن . پیدا کردن چیزی را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی عصرون ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابن ابی عصرون ابوسعید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علان ، مکنی به ابواحمد و معروف به ابن ابی علان . قاضی اهواز و معتزلی بود.او را تصانیفی نیک است ....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن خلف المطری الخزرجی العبادی المدنی معروف به المطری . حافظ حدیث و مورخ بود.او راست : تاریخ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن حیان الاصبهانی ، مکنی به ابومحمد. از حفاظ حدیث است . نسبت او به جدش حیان است از تألیفات...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن الحسین معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن حکم بن سهل بن عبداﷲبن محمدبن حکم باقشیر معروف به ابن باقشیر. وی فقیه و از مردم حضرموت است . از...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن خصیب معروف به ابن خصیب . یکی از قضاة مصر ومردی قوی النفس و فاضل بود او را کتبی است در رد بعضی ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن زیاد النیشابوری . حافظ حدیث و امام شافعیه ٔ عراق بود. او را تصانیفی است . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن سنان الخفاجی . رجوع به ابن سنان خفاجی و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سید، مکنی به ابومحمد و معروف به بطلیوس . رجوع به ابن سید ابومحمد عبداﷲ و به الاعلام زرکلی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.