ابداء
نویسه گردانی:
ʼBDʼʼ
ابداء. [ اِ ] (ع مص )آغاز کردن . آغازیدن . ابتدا کردن . شروع کردن . سر کردن . سر گرفتن . ابتداء. کار نو و نخستین آوردن . نو آفریدن . || آشکار کردن . پیدا کردن چیزی را.
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سید رای بن عبدالوهاب بن وزیر القیسی معروف به ابن وزیر از امراء مغرب بود. پس از پدر خود ولایت قصر ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن صارة البکری الاندلسی معروف به شَنْتَرینی . وی شاعرو کاتب بعضی امراء بود سپس به وراقت پرداخت . ا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عامر الشبراوی . فقیه و از مردم مصر است . او را نظمی است . وی ریاست الازهر یافت . از تألیفات اوست :...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن الحکم بن هشام . از ملوک بنی امیه به اندلس است . به سال 275 هَ . ق . روز مرگ برادرش...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن جعفربن الیمان الجعفی ، مکنی به ابوجعفر. حافظ حدیث و ثقه بود. وی نخستین کسی است که مسند...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن حسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب شریف معروف به اشتر العلوی . از دعاة و پیشوایان شورش ضد ع...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عاصم الانصاری . از بنی ضبیعة و شاعری هجاگوی و از طبقه ٔ جمیل بن معمر و نصیب بود و معاصر جری...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالرحمان السعدی معروف به الغالب باﷲ. از ملوک دولت سعدیان مراکش است . به سال 965 هَ ...
عبدا. [ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالمعین بن عون معروف به عبداﷲ پاشا. از امراء مکه است که لقب پاشا و وزارت یافت و سپس به سال ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابی محمدبن عبیدبن سفیان معروف به ابن ابی الدنیا. رجوع به ابن ابی الدنیا و به الاعلام زرکلی شود.