ابداء
نویسه گردانی:
ʼBDʼʼ
ابداء. [ اِ ] (ع مص )آغاز کردن . آغازیدن . ابتدا کردن . شروع کردن . سر کردن . سر گرفتن . ابتداء. کار نو و نخستین آوردن . نو آفریدن . || آشکار کردن . پیدا کردن چیزی را.
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن زبعری بن قیس السهمی القرشی ، مکنی به ابوسعد. رجوع به ابن زبعری و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن زبیربن العوام القرشی الاسدی . رجوع به ابن زبیر ابوبکر عبداﷲ و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن زبیر الحمیدی معروف به الحمیدی . از ائمه ٔ حدیث و از مردم مکه بود. وی شیخ بخاری و رئیس اصحاب ابن عیینة...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ )ابن زیدبن عاصم بن کعب البخاری الانصاری . صحابی و از مردم مدینه است . مردی شجاع بود مسیلمة الکذاب را بکشت . ا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن زیدبن عمرو الجرمی . از مردم بصره و عالم به قضاء و احکام و از رجال حدیث و ثقه بود. وی به سال 104 هَ . ق...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سعدبن ابی جمرة الازدی الاندلسی . از علماء حدیث است . از تألیفات او است : جمع النهایة مختصر صحیح بخاری که ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سعدبن ابی سرح . از بنی عامر و فاتح افریقاست و در لشکری که حسن و حسین فرزندان علی (ع ) و عبداﷲبن عباس و ...
عبدا.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سعدبن نفیل الازدی . از مردم ازدشنوءة و از رؤسای کوفه است با سلیمان بن صرد به خونخواهی حسین (ع ) برخاست ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سعودبن عبدالعزیزبن محمد. رجوع به ابن سعود عبداﷲبن سعود و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سعیدبن حصین الکندی الکوفی ، مکنی به ابوسعید. محدث کوفه بود. او را تفسیر و تصانیفی است .وی به سال 257 ه...