گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابوالقاسم نویسه گردانی: ʼBWʼLQASM ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمودبن سبکتکین غزنوی :ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت . فردوسی .شاه ابوالقاسم بن ناصر دین آن نبرده ملک نبرده سوار. فرخی .رجوع به محمود... شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه واژه معنی ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) فقیه . وی از خواص ابوعلی بن سیمجور بود و کرتی از جانب وی برسالت نزد فائق و امیرک طوسی شد و در جنگی که ... ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) (میر...) فندرسکی ۞ . از حکماء و عرفای عصر شاه عباس کبیر صفوی است و کنیت او نام اوست و جامع معقول و منقو... ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) فُوَّر. رجوع به قاسم بن فیرةبن خلف بن احمد الرّعینی الشاطبی الضریر شود. ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) فورانی . رجوع به عبدالرحمن بن محمدبن احمدبن فوران فورانی مروزی شود. ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قائم . محمدبن عبداﷲ. خلیفه ٔ فاطمی مصر. رجوع به قائم ... شود. ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قاسم بن فیرةبن ابی القاسم خلف بن احمد الرعینی الشاطبی الضریر. ابن خلکان کنیت او را ابومحمد آورده است و د... ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قثم بن طلحةبن علی . رجوع به قثم ... شود. ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قشیری . بن خُرْشید. عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحةبن محمدبن ابی القاسم فقیه شافعی نیشابوری . ابن ... ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قصری . منجمی از مردم بغداد. وفات بهمان شهر به سال 375 هَ . ق . رجوع به ابوالقاسم رقّی شود. در آنجا ذکر اب... ابوالقاسم ابوالقاسم . [ اَبُل ْ س ِ ] (اِخ ) قصری . یکی از شیوخ متصوفه و از کبار اصحاب جنید و معاصر با ابوعبداﷲبن خفیف است و بعضی گفته اند وی همان ابوب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳۵ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ صفحه ۴۰ از ۵۵ ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود