اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الی

نویسه گردانی: ʼLY
الی . [ اِ لا ] (ع حرف جر) سوی . (منتهی الارب ). بسوی . چون ضمیر بدان درآید الف آن بیاء بدل شود مانند اِلَی َّ، الیک و الیه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بمعنی تا. حتی : الی آخر؛ تا آخر. برای انتهای غایت زمانیه و مکانیه مانند: اتموا الصیام الی اللیل ؛ روزه را تا شب بپایان رسانید. و مانند: من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی ۞ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : از آدم الی یومنا هذا چنین بوده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386). || بمعنی مع. با، و این وقتی باشد که چیزی را با چیزی ضم کنند، مانند من انصاری الی اﷲ؛ کیستند یاران من با خدا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برای تبیین که فاعلیت مجرور خودرا میرساند و پس از چیزی آید که مفید حب یا بغض از قبیل فعل تعجب یا اسم تفضیل باشد مانند: رب السجن احب اِلَی َّ (قرآن 33/12)؛ خدایا زندان برای من پسندیده تر است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرادف لام مانند: الامر الیک ؛ یعنی فرمان از تست . (از منتهی الارب ). این معنی همان معنی انتهاء غایت است . (از اقرب الموارد). || بمعنی فی ، مانند: لیجمعنکم الی یوم القیمة (قرآن 87/4)؛ یعنی شما را در روز قیامت گرد آورد. (منتهی الارب ). || بمعنی من ابتدایی ، مانند: اءَ یسقی فلایروی الی ابن احمرا؛ ای منّی (آیا ابن احمر سیراب میشود و از دست من آب نمیخورد؟). || بمعنی عند، مانند:
ام لا سبیل الی الشباب و ذکره
اشهی اِلَی َّ من الرحیق السلسل .
(یعنی آیا راهی بجوانی نیست ، و حال آنکه ذکر آن نزد من خوشتر از شراب گوارا و خوب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مراد «الی » دوم در «اِلَی َّ» است که معنی «نزد» میدهد. || برای توکید و آن زاید باشد مانند: «فاجعل افئدة من الناس تهوی الیهم (قرآن 37/14)، بفتح واو تهوی بنا بقرائتی ای تهواهم ؛ پس دلهای برخی از مردم را چنان کن که ایشان را دوست دارند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گاه متضمن معنی امر و اسم فعل باشد مانند: الیک عنی ؛ یعنی امسک عنی (از من دور شو). (از منتهی الارب ). این معنی از خود الی نیست و از مجموع «الیک » است چنانکه صاحب اقرب الموارد «الیک » را جداگانه آورده . || بمعنی بگیر. مانند الیک کذا؛ ای خذه (آنرا بگیر). (از منتهی الارب ). در اقرب الموارد «الیک » مستقل آمده و معنی «بگیر» بمجموع «الیک » داده شده است . || گاه الی گویند و از آن مایل به ، یا زننده به ... و یضرب الی ، خواهند: و له [ لذنب الخیل ] قضبان مجوفة لونها الی الحمرة فیها خشونة. (تذکره ٔ داود انطاکی ). و هو [ ذنب السبع ] اصغر من ورق لسان الثور و لونه الی البیاض مشوک الاطراف . (تذکره ٔ داود انطاکی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۹۴ مورد، زمان جستجو: ۳.۵۹ ثانیه
علی صریعالدلاء. [ ع َ ی ِ ص َ عُدْ دِ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد بغدادی . مشهور به صریعالدلاء و مکنی به ابوالحسن .رجوع به صریعالدلاء و علی بن عبدا...
علی ذوالکفایتین . [ ع َ ی ِ ذُل ْ ک ِ ی َ ت َ ] (اِخ ) ابن ابی الفضل محمدبن حسین بن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح ، فرزند ابن عمید بود. در س...
علی دهخوارقانی . [ ع َ ی ِ دِخا رِ ] (اِخ ) (خواجه ...) وی شاعر و از اهالی «بادام یار» از قرای دهخوارقان بود. و در سال 699 هَ . ق . در عهد غازان...
علی زین العابدین . [ ع َ ی ِ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن شیخ بن عبداﷲبن شیخ بن عبداﷲ عیدروس . مشهور به زین العابدین . وی ادیب و شاعر و ...
علی شاه مزینانی . [ ع َ هَِ م َ ] (اِخ ) (پهلوان ...) وی از همراهان شاه شجاع ، از امرای آل مظفر بود. وقتی پهلوان اسد خراسانی در کرمان آغاز م...
قاسم علی کربلائی . [ س ِ ع َ ک َ ب َ ] (اِخ ) هندی .از علماء است او راست : نهرالمصائب . این کتاب در مناقب امام علی و دو فرزندش حسن و حسین اس...
قره چای حاجی علی . [ ق َ رَ ی ِ حا ع َ ] (اِخ )دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 25 هزارگزی باختر سراسکند و 20 هزارگزی ...
گربه ٔ مرتضی علی . [گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ م ُ ت ِ ضا ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ابن الوقت . کسی که نان به نرخ روز خورد.
علی‌اصغر امیرانی (۱۲۹۴ بیجار - ۱۳۶۰ تهران) بنیان‌گذار، مدیر و نویسنده مجله خواندنیها بود که در اویل انقلاب ایران اعدام شد.[۱] امیرانی دارای لیس...
ابوالحسن علی بن یحیی بن ابی منصور المنجم، بزرگترین پسر یحیی بن ابی‌منصور و یکی از افراد مشهور خاندان بنومنجم بود. فهرست مندرجات ۱ - پیشینه ۲ - کارهای ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.