اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باغ

نویسه گردانی: BAḠ
باغ . (اِخ ) دهی است به مرو. قریه ای است در دو فرسخی مرو که آنرا باغ و برزن نیز گویند. (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (انساب سمعانی ج 1 ورق 61).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
هشت باغ . [ هََ ] (اِخ ) کنایه از هشت بهشت است . (برهان ) : بزم چو هشت باغ بین باده چهارجوی دان خاصه که ساز عاشقان حورلقای نو زند. خاقانی ....
هفت باغ . [ هََ ](اِ مرکب ) کنایت از دنیاست و هفت اقلیم : پنداشته ای تو کم چراغی آرایش روی هفت باغی ؟(منسوب به نظامی ).
یکه باغ . [ ی ِک ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 62000گزی باختری کبودگنبد، با 231 تن سکنه . آب آن ا...
یکه باغ . [ ی ِک ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راه جرد بخش دستجرد شهرستان قم ، واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری دستجرد و 3هزارگزی راه آهن ، با...
لله باغ . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) موضعی به فندرسک (استرآباد) که آن را آقامحمدآباد گویند. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 128).
یلی باغ . [ ی ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری مراغه ، با 154 تن سکنه . آب...
باغ واژه ای پارسی و وحش اربی است؛ و جایگزین پارسی این است: ناگستان nâgastân (سغدی)
باغ بین . (نف مرکب ) بیننده ٔباغ . تماشاگر باغ . آنکه بدیدن باغ رود : باغ بین را چه غم که شاخ شکست باغبان راست غصه ای گر هست .اوحدی .
باغ پیر. (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران که در 5 هزارگزی شمال خاور مرکز بخش و در کنار راه چالوس واقع است . ناحیه ای...
باغ دار. (نف مرکب ) دارنده ٔ باغ . باغ خدا. صاحب باغ . آنکه باغداری کند. دارای باغ . (یادداشت مؤلف ). مالک باغ . || دهقانی که کشتمند او با...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۴۹ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.